در حالیکه قسمت پایانی سلسله مقالاتم را می نوشتم که در آن فرمان 8 ماده ای مقام معظم رهبری را بررسی خواهم کرد ، بزرگواری در نظرات خویش برایم چنین نوشت :" البته از آنجا که اشاره کرده اید هشتاد درصد زمینها در تهران و یا چه بسا در دیگر شهرستانها در اختیار و تملک قانونی ادارات مربوطه و بیشتر زمین شهری است بنظر میرسد جای نگرانی آنچنانی نباشد چون این زمینها در چهارچوب قوانین تصویب شده و اختیارات تعیین شده در اختیار ادارات قرار میگیرند که درآمد ناشی از انها هم دوباره به خزانه دولت و در نتیجه بنوعی به بیت المال برمیگردد ..." در ابتدا تشکر می کنم از این دوست عزیز و همراه گنبد افلاک که وقت گذاشتند و مطالب را خواندند ، گر چه شخصا قصد پرداختن به الیگارشی زمین را نداشتم و استاد مشروح و مستند آن را در رساله خویش مطرح کرده اند (رساله برای دریافت در پیوندهای روزانه موجود می باشد حجم Mb 76 ، راست کلیک نمایید و save target as را انتخاب نمایید) اما این نظر مرا بر آن داشت تا این مطلب را مستقل به ماجرای تلخ الیگارشی زمین ، هر چند مختصر بپردازم تا انشا الله در این زمینه مساله روشن بشود
الان که این مطلب را می نویسم روزنامه خبر جنوب 11 خرداد ماه 1387 تیتر زده است : اراضی ملی واگذار شده در صورت عدم احراز شرایط حتی با داشتن سند قطعی به بیت المال باز می گردد این نکته را آقای رمضان پور معاون تولیدی و کشاورزی سازمان بازرسی کل کشور اعلام کرده و گفته "با توجه به تصویب ماده 33 اصلاحی قانون حفاظت و بهره برداری از جنگل ها و مراتع ، زمین های واگذار شده ملی بعد از سال 1365 در صورت عدم احراز شرایط واگذاری حتی با داشتن سند قطعی به بیت المال باز می گردند" البته خبر نکات دیگری هم دارد ، این خبر هم مسرت بخش است و هم تامل برانگیز . برای فهم بهتر و بیشتر ، چاره ای جز بررسی قانون حفاظت و بهره برداری از جنگل ها و مراتع و چگونگی شکل گیری آن نداریم
قانون ملی شدن جنگلها و مراتع کشور ، بخشی از« اصلاحات » دیکته شده از سوی دولت جان کندی، رئیس جمهور ایالات متحده آمریکا، به محمدرضا شاه بود که نه تنها به دلیل فشار دولت آمریکا بلکه به دلیل انطباق آن با منافع و برنامه های گروهی معین از رجال سیاسی و دیوان سالاران دوران پهلوی تحقق یافت. برخی رجال مقتدر و دیوان سالاران متنفذ حکومت پهلوی، به ویژه اسدالله علم ، نخست وزیر، و گردانندگان بلندپایه فرقه بهائی در دربار و دولت و مجلسین، این مواد را (به ویژه اصل تقسیم اراضی،
اصل اول انقلاب سفید، و اصل ملی شدن جنگلها [و مراتع]، اصل دوم انقلاب سفید) دست مایه مناسبی برای جابجایی در مالکیت اراضی زراعی و مراتع ایران، سلب حقوق از دهها هزار خانوار خرده مالک سنتی و عشایر دامدار مسلمان و توزیع مجدد ثروت به سود خود یافتند و لذا برای تحقق و اجرای آن با شدت و حدت کوشیدند. اگر این تمایل در « لابی » معین و گروهی ذینفوذ از مقامات عالی و دیوانسالاران حکومت پهلوی وجود نداشت، اقدامات دیکته شده از سوی دولت وقت آمریکا در ایران نیز، مانند ترکیه که فشارهای مشابهی برای انجام اقدامات مشابه بر آن وارد شد، به فرجام نمی رسید. قانون ملّی شدن جنگلها و مراتع ابتدا به عنوان مصوبه هیئت وزیران در 27 دی 1341در دولت امیر اسدالله علم تصویب شد و سپس در 6 بهمن 1341 در معرض همه پرسی تحمیلی، به نام «تصویب ملّی» قرار گرفت که فاقد مشروعیت و طبق قانون اساسی وقت ،فاقد اعتبار قانونی بود. (در قانون اساسی آن زمان تصویب قانون از طریق « رفراندوم » پیش بینی نشده بود.) امام خمینی (ره)، و سایر مراجع و علمای بزرگ ، با قطعیت این رفراندوم را تحریم کرده و غیرقانونی و نامشروع خواندند. امام در 30 دی 1341 در جمع شماری از مردم قم فرمودند: این آقای ارسنجانی [وزیر کشاورزی وقت در دولت اسدالله علم] که پشت این کار را گرفته... مرد خیانتکاری است و گویا دیشب گفته است علما با این رفراندوم موافق اند. من می گویم خاک بر سر آن عالمی که با این رفراندوم موافق باشد... شما وظیفه ای دارید این است که با این رفراندوم همراهی نکنید، به دیگران هم برسانید که گول نخورند... و در اول بهمن 1341 با صدور اعلامیهای مخالفت خود را با رفراندوم اعلام د اشتند. یکی از ادله امام در این اعلامیه مغایرت « رفراندوم »با قانون اساسی وقت است. ایشان با اشاره تلویحی به رفراندوم دکتر محمد مصدق برای انحلال مجلس هفدهم ( 12 مرداد 1332 )، به عنوان تنها سابقه تاریخی رفراندوم در ایران، نوشتند11 :
در قوانین ایران رفراندوم پیش بینی نشده و تاکنون سابقه نداشته جز یک مرتبه، آن هم از طرف مقاماتی غیرقانونی اعلام شد و به جرم شرکت در آن جمعی گرفتار شدند و از بعضی حقوق اجتماعی محروم گردیدند. معلوم نیست چرا آن وقت این عمل غیرقانونی بود و امروز قانونی است؟؟ . به هر حال این قانون! تصویب شد علاوه بر اراضی موات (بایر) و فاقد هر گونه مالک خصوصی (معارض ذیحق )،کلیه مراتع متعلق به عشایر و دامداران صاحب نسق (که در واژگان کارشناسان دولتی امروز « بهره برداران عرفی » یا « عشایر ذیحق »
نامیده میشوند ) و حتی بخش مهمی از اراضی سنددار و دائر مالکین را، که به هر دلیلی مشمول قانون تقسیم اراضی شاه نشد ، متعلق به دولت اعلام شد . سرانجام، در 6 بهمن 1341 در رفراندومی فاقد مشروعیت و غیرقانونی، شکل قانونی به خود گرفت که پیامدهای ساختاری بس منفی برای جامعه ایرانی در بر داشت 12 به تبع قانون ملّی شدن جنگلها و مراتع، برای اداره این اراضی دیوانسالاری پرهزینه
و عریض و طویلی ایجاد شد که در طول تاریخ موجودیتش به اسامی مختلف نامیده شده: در بخش عمده این دوران جزء وزارت کشاورزی بود و « سازمان جنگل ها و مراتع » نام داشت و گاه، چون سالهای 1350-1347 به عنوان« وزارت منابع طبیعی » به طور مستقل عمل میکرد. در سال 1381 وظایف آبخیزداری نیز به این سازمان محول شد و « سازمان جنگلها، مراتع و آبخیزداری کشور» نام گرفت
و اما ماجرای تلخ پیوند شوم قدرت و ثروت در این بخش : امروزه واگذاری جنگلها و مراتع دولتی شده به بخش خصوصی کارآمدترین راه کار از سوی سازمان جنگل ها و مراتع ارائه می شود !! یعنی جنگل را که جزء انفال است و باید در مالکیت حکومت اسلامی باشد ، به مالکیت خصوصی در می آید آن هم مالکیت طبقه جدید با سند شش دانگ که ذکرش را مفصل کرده ایم چند ده هکتار جنگل تبدیل می شود به باغ میوه یا ویلای فلان شخص13 . ماجرای مراتع تلخ تر است (مفصل بخواهم درباره مراتع بنویسم چند مطلب سلسله وار باید نوشت) دو نکته را قبل از پرداختن به آن باید بررسی کرد 1- اصل 45 قانون اساسی که در آن تصریح می کند مراتعی که حریم نیست جزء انفال می باشند 2- روایتی از پیامبر صلی الله علیه و آله که فرمودند : مَن احیی ارضاً مواتاً فهی له (هر کس زمین موات«بایر» را آباد کند ، مالک زمین است)
ادامه مطلب...
ساعت 12:33 عصر روز یکشنبه 87 خرداد 19
مورخین مردم انگلستان پیش از عصر هنری هشتم را مذهبی ترین مردم اروپا می دانند. در آن زمان، بخش مهمی از سرزمین فوق موقوفه و متعلق به کلیسای در رم و دِیرها بود. به این دلیل، برخی محققین « رفورماسیون » و « انقلاب پروتستانی » انگلستان را حرکتی ماهیتاً غیر دینی با انگیزه تاراج موقوفات این سرزمین می شناسند . رأس این چپاول عظیم کسانی جای داشتند که با سرمایه به دست آمده از این غارت در عصر الیزابت اول(دختر هنری هشتم) کمپانی هند شرقی را تأسیس کردند (1600 میلادی) و اولین سفرهای دریایی را به قصد تداوم غارت، و این بار در مشرق زمین، آغاز نمودند. الیگارشی شکل گرفته در آن عصر در سده های پسین نه تنها مضمحل نشد بلکه تا به امروز تداوم یافته و ثروت و اقتدار خود را در مقیاسی جهانشمول افزایش داده است .اعضای همان خاندانها در بسیاری از بانکهای بزرگ و کمپانیهای عظیم جهان گستر دنیای امروز شریک اند. هریسون، در بررسی عصر شکسپیر، می نویسد: توماس کرومول، که در آن هنگام وزیر هنری هشتم بود، وی را بر آن داشت تا کانونهای مذهبی را، چنانکه مورخین از روی حُسن تعبیر می گویند منحل و ثروت عظیم آنها را ضبط کند. اما این دارایی غارت شده صرف امور خیریه نشد و مؤسسه های مربوط به نیکوکاریهای اجتماعی مانند مدرسه ها و بیمارستانهای بینوایان غالباً از میان رفتند. نیز این ثروت صرف تقویت مقام سلطنت هم نشد و بیشتر به چنگ دوستان و پیروان کرومول افتاد
اُلیگارشی ایران در دو دهه پیش نیز از زمین چه زمینهای وقف شده و چه اراضی ملی به ثروت امروز خویش رسیده اند به عنوان مثال نگاه کنید به دیدگاه7 آیت الله شاهرودی درباره آشفتگی ناشی از عملکرد دیوان سالاری در حوزه اراضی ملی :هشتاد درصد زمینهای تهران دولتی است: منابع طبیعی است، در اختیار زمین شهری است، یا جای دیگر؛ ولی هیچگونه مدیریتی روی این هشتاد در صد نیست. خودشان خلاف می کنند و بعد مدعی دستگاه قضایی می شوند. احکام و بخشنامه ها و دستورالعمل های متناقضی صادر کرده اند. یک زمینی را اول گفته اند مرتع است، بعد منتقلش کرده اند به دستگاه دیگر دولتی، باز حکم داده اند که همان زمین، شخص همان زمین، موات است. اینها همه پیش من است. می خواهید بیاورم در یک جلسه به شما ارائه بدهم ببینید چه خبر است. این است وضع زمین تهران همه کشور همین طور است. تازه تهران از همه جا بهتر است. بعد، همین دستگاه ها مدعی دستگاه قضایی می شوند که بیا با زمین خواری مبارزه کن، زمینها از دست بیت المال بیرون رفته، حفظ حقوق بیت المال کن. خوب شما دارید وضع بیت المال را بهم می زنید. بدون ضابطه یا با ضابطه های سست، ضوابط نامربوط و نامنضبط. این جور که نمیشود. در دنیا همه اینها چارچوب بندی و قالب بندی شده است: قوانین محکم و منظم و غیرقابل اعمال سلیقه ...
آیت الله شاهرودی به عنوان رئیس شورای عالی حفظ حقوق بیت المال و اراضی و منابع طبیعی در جلسه 20 آذر 1386 این شورا، از نارسایی های قوانین موجود و ضرورت تدوین قانون جامع اراضی سخن گفت و در جلسه فوق کوتاه شدن دست صاحبان قدرت در تصرف غیر قانونی زمین ها و اراضی ملی مورد تاکید قرار گرفت8 . آری وضع همه کشور چنین است هنوز ماجرای راهپیمایی اعتراض آمیز آقای جهانشاهی طلبه سیرجانی9 را با پای پیاده به سمت تهران برای پیگیری مسایل زمین خواری در شهرستان سیرجان ، از یاد نبرده ام بد نیست بدانید او مدتی با شکایت دستگاههای دولتی مرتبط با این پرونده زندانی شده بود ، و این یعنی قدرت طبقه بورژوازی بوروکراتیک ! حالا بیش از پیش یه این نکته پی می توان برد که چرا حضرت امیر المومنین علی علیه السلام به مالک اشتر می فرماید10 : و به هیچکدام از اطرافیان و خویشاوندانت زمین را واگذار مکن ... ، آری طبقه الیگارشیک اولین عنصری را که برای بسط و گسترش دامنه ثروت و قدرت خویش انتخاب می کند زمین است و این مساله به دلیل ارزش افزوده چشمگیر آن در هنگام بالا بردن فیمت کاذب ملک توسط همین طبقه می باشد
ادامه دارد...
7- اخبار 9 شب شبکه اول سیما،13 تیر ماه 1385
8- خبرگزاری فارس ، 20 آذرماه 1386 http://www.farsnews.com/newstext.php?nn=8609200515
9- روزنامه خبر جنوب 31 اردیبهشت 1387
10- نامه 53 به مالک اشتر نخعی
ساعت 9:51 صبح روز یکشنبه 87 خرداد 12
آری همانگونه که مقام معظم رهبری هشدار داده بودند ،نوع جدیدی از تراکم ثروت در بخشهایی از جامعه شکل گرفته بود و ظهور طبقات جدید بورژوازی(مرفه) را سبب شده بود . مهمترین و مؤثرترین بخش این بورژوازی در پیوند با دستگاههای متنوع نیز ارتزاق از « طبقه جدید » حکومتی پدید آمد. به عبارت دیگر، منشاء ثروت این درآمد نفت بود نه تولید و افزایش ثروت اجتماعی. جامعه شناسان این نوع از بورژوازی را به دلیل پیوند با دستگاه دولتی بورژوازی بوروکراتیک می نامند منظور آنگونه از بورژوازی است که در بطن و در ارتباط با دستگاه بوروکراتیک (دیوان سالاری) پدید شده و از اهرمهای قدرت سیاسی و دیوانی برای انباشت ثروت خود و بستگان خود بهره برده است. این بورژوازی بوروکراتیک دو رویکرد اصلی داشت: اول، ارضاء نیازهای مصرفی، دوم افزایش نقدینگی. در بُعد نخست، عملکرد این بورژوازی به گسترش فرهنگ مصرف انجامید و گروههای کثیری از اعضای این گروه به واسطه ها و دلالان و توزیع کنندگان کالاهای جهانی بدل شدند.
در بُعد دوم، این بورژوازی بوروکراتیک به دلیل بهره مندی از امکانات دولتی با شبکه مقتدر سرمایه داری جهانی پیوند برقرار کرد و آسان ترین و غیرتخصصی ترین راه افزایش و تکاثر ثروت خود را در واسطه گری کالاهای جهانی یافت. چنین بود که برخی شبکه های مقتدر در پیوند مستقیم با برخی خاندانهای عضو نخبگان حاکم شکل گرفت. این گروهها به مداخله در سیاست گذاریهای اقتصادی کشور پرداختند و به تب مصرف گستره ای بی سابقه بخشیدند. مجموعه این تحولات طبعاً گسترش عظیم فساد مالی و انحطاط فرهنگی را در پی دارد. در بررسی نهج البلاغه حضرت امیر المومنین علی علیه السلام به این دیدگاه رسیده ام که حضرت حضور این طبقه را به مالک اشتر نخعی هنگامی که او را به فرمانداری مصر5 منصوب کرده اند چنین بیان فرموده اند:
همانا زمامداران را خواص و نزدیکانی است که خودخواه و چپاول گرند، و در معاملات انصاف ندارند، ریشه ستمکاریشان را با بریدن اسباب آن بخشکان... و یا آنجا که می فرمایند : دوست داشتنیترین چیزها در نزد تو، در حق میانهترین، و در عدل فراگیرترین، و در جلب خشنودی مردم گستردهترین باشد، که همانا خشم عمومی مردم خشنودی خواص را از بین میبرد، اما خشم خواص را خشنودی همگان بیاثر میکند. خواص جامعه همواره بار سنگینی را بر حکومت تحمیل میکنند زیرا در روزگار سختی یاریشان کمتر، و در اجرای عدالت از همه ناراضیتر، و در خواستههایشان پافشارتر، و در عطا و بخششها کمسپاستر، و به هنگام منع خواستهها دیر عذر پذیرتر، و در برابر مشکلات کماستقامت تر میباشند ... و این دقیقا بخشی از خصوصیات این طبقه جدید یا همان بورژوازی بوروکراتیک است
در تعریف مسوولین امروز از این طبقه به عنوان مافیا یاد می شود مافیایی که رییس جمهور عالی ترین مقام کشور بعد از مقام رهبری از جنگ سنگر به سنگر با آن سخن می گوید و با گِرا دادن در سخنان منتشر نشده اش سعی در افشای یکی از بخشهای این طبقه الیگارشیک یا همان مافیای قاچاق سیگار می کند اما این تنها بخشی از چنبره اختاپوس مهار نشدنی طبقه جدید(الیگارشی قدرت و ثروت) است حضور آن را در اقتصاد امروز ایران به وضوح می توان حس کرد الیگارشی نفت و گاز ، زمین و مسکن ، شکر ، وامهای زود بازده ، خصوصی سازی و ... . وقتی صحبت های آقای جوانفکر مشاور مطبوعاتی رییس جمهور را می خواندم6 که گفته بود مافیای ایران رفتار تبلیغاتی اش را از عملکرد مافیا در غرب و به خصوص در اروپا الگو برداری کرده است ، دیدم تاریخ نیز همین را گواهی می دهد چه خوب اینان از استعمار پیر یاد گرفته اند ،الیگارشی بریتانیا، که در پیدایش تمدن جدید غرب دارای جایگاه اساسی است و هم اکنون خاندانهای آن در زمره اعضای اصلی الیگارشی حاکم بر جهان امروز جای دارند، ثروت اولیه خود را از چپاول موقوفات پهناور بریتانیا به دست آورد و سپس آن را در عرصه تهاجم ماوراء دریاها سرمایه گذاری کرد و امپراتوری جهانی بریتانیا و استعمار جدید غرب را شکل داد.
ادامه دارد...
5- نامه 53 به مالک اشتر نخعی
6- روزنامه خبر جنوب 31 اردیبهشت 87
ساعت 5:28 عصر روز سه شنبه 87 خرداد 7
سخنی با خوانندگان محترم وبلاگ گنبد افلاک : امروز انقلاب در مقطعی خاص قرار گرفته در سطح بین اللمل پی گیری حق برخورداری از فناوری هسته ای ، مواجه با پیامدهای افزایش قیمت نفت که بیش از آنکه برای ما فرصت باشد به تهدیدی اقتصادی بدل شده ، مسائل خاورمیانه و ... و در درون تهدید آرمانهای انقلاب توسط اُلیگارشی ثروت و قدرت یا بهتر است بگویم یکی یکی سر بریده شدن آرمانهای انقلاب در مسلخ اُلیگارشی ثروت و قدرت ، واقعیتی تلخ که نه با تکذیب آن توسط برخی و نه با متهم کردن قائلان این موضوع به تشویش اذهان عمومی ، صورت مساله اش پاک می شود و نه افکار عمومی و جنبش دانشجویی عدالتخواه آن را به فراموشی می سپارد . اگر علاقه ام به امام و رهبری، و احساس وظیفه ام نسبت به انقلاب و شهدا نبود این مطالب را نمی نوشتم و با فراغ خاطر به تماشای روزگار می نشستم ، اما نوشتنم ادای دینی است به آنچه بدان تعلق خاطر دارم . گذشتن از این مقطع بجز در سایه الطاف الهی ، رهنمودهای مقام معظم رهبری، هشیاری مردم و حمایت از دولت و آرمانهای انقلاب ، میسور نخواهد بود . به رسم ادب و تقدیر از استاد عبدالله شهبازی ، یکی از منابع تحقیقی خود را (بر خلاف معمول) همین جا ذکر می کنم رساله «زمین و انباشت ثروت: تکوین اُلیگارشی جدید در ایران امروز»1461 صفحه.
اگر بپذیریم "العدل حیاة الاحکام" احکام دین با وجود عدالت زنده و باقی است؛ نه می توان بدون ایجاد عدالت اقتصادی و اجتماعی و قضایی جامعه اسلامی ساخت، و نه می توان جامعه منهای عدالت را به اسلام نسبت داد، زیرا که "ان الله یامر بالعدل و الاحسان" خدای متعال فرمان می دهد که عدالت را اجرا کنید ؛ و نه می توان با حضور فقر در جامعه از عدل دم زد، زیرا که به فرموده امام هفتم، حضرت موسی بن جعفر (ع): "لو عدل فی الناس لاستغنوا" اگر عدالت در کار باشد فقیری نخواهد ماند.
تجربه بسیاری از انقلاب های معاصر نشان می دهد که در فرآیندی کوتاه و یا طولانی کسانی که اهرمهای قدرت سیاسی و اجرایی را در جریان انقلاب به دست می گرفتند، به تدریج خود به یک گروه بسته، تبدیل می شدند پیوند مدیران سیاسی با دیوانسالاری دولتی و برخورداری ایشان از امتیازات خاص «حکومت گران » به تدریج زمینه های پیدایش یک «طبقه جدید» را می آقریند این طبقه ساختار اُلیگارشیک دارد(اُلیگارشی1:حکومت گروهی معدود و کم و بیش بسته ) و اینان با بهره گیری از اهرم های موثری که در دست داشتند در پی حفظ و جاودان ساختن «وضع موجود» بر می آمدند
در جامعه شناسی سیاسی گاه از این گروه به عنوان بورژوازی بوروکراتیک یاد میشود؛ یعنی گروه صاحب ثروتی که از قِبَل دیوانسالاری دولتی ارتزاق می کند و منافع او در حفظ و ابقا این اقتدار است بررسی تاریخ نشان می دهد این فرآیند در انقلاب روسیه منجر به پیدایش طبقه ممتاز و حکومت گری شد که به «نومانکلاتورا» شهرت یافت؛ یعنی گروه اجتماعی خاص و بسته ای که، صرفنظر از لیاقت و کارایی، هماره در فهرست تصدی مشاغل عالی اداری قرار داشت. این امر مختص روسیه شوروی نبود. در انقلابهای کشورهای جهان سوم، که تجربه آنان فراروی خبرگان هوشمند انقلاب ما بوده و هست، نیز این فرآیند استحاله نظامهای انقلابی، صرفنظر از ماهیت این یا آن انقلاب، دیده میشد: جمال عبدالناصر در مصر بارها از طبقه جدیدی که پس از کودتای افسران آزاد در مصر رشد کرده سخن گفت. و میدانیم که این گروه ممتاز و مقتدر جدید در شالوده صعود سادات و درغلطیدن تام و تمام مصر به دامان غرب قرار گرفت. ژان سور کانال2،آفریقاشناس فرانسوی،این فرآیند را در گینه پس از استقلال چنین می دید «در گینه، مانند هر جای دیگر، پس از استقلال یک بورژوازی جدید سریعاً رشد کرد که در نظر وی رسیدن به مقامات عالی تنها یک معنا داشت: نشستن برجای استعمارگران بیرون رانده شده»
زمانیکه دولت انقلابی تانزانیا، در منشور معروف آروشا3 عضویت صاحبان مشاغل عالی دولتی و اجرایی در هیئت مدیره مؤسسات اقتصادی خصوصی را ممنوع کرد و مقرر داشت که ایشان حق دریافت بیش از یک حقوق، بیش از یک خانه و مشارکت در فعالیتهای اقتصادی خصوصی را ندارند به این تجربه نظر داشت. و زمانی که سکوتوره، رهبر گینه مشارکت مسئولین دولتی و حزبی در مؤسسات صنعتی و تجاری خصوصی را ممنوع اعلام داشت و اینگونه اقدامات را «اعمالی که ناقض اخلاق و تنزه انقلابی است»نامید، قطعاً شاهد رشد این پدیده و نگران خطرات آن برای سرنوشت جامعه خود بود زمانیکه رهبر انقلاب از سال 1375 مفهوم «طبقه جدید» را به کار بردند ،این به معنای حضور بالفعل پدیدهای در درون نظام جمهوری اسلامی ایران بود که پیش از آن نیز موجودیت آن کم و بیش احساس می شد . معهذا، مانند بسیاری دیگر از اندیشه های رهبری، هیچ یک از مدعیان و متولیان اندیشه و پژوهش در جمهوری اسلامی ایران به تبیین این مفهوم و ارائه مصادیق آن همت نگماردند و هیچ یک از این مصادیق اشارات ایشان را به خود نگرفتند.
نه تلاشی برای شناخت این پدیده در کار بود و نه طبعاً مبارزه ای برای حذف یا محدود کردن اقتدار و گسترش آن. در بیش از یک دهه این پدیده ابعادی بزرگتر و خطراتی بس مهیب تر از سال 1375 یافته است در سال 1381 آیت الله خامنه ای این پدیده را چنین توصیف کردند4: مسابقه رفاه میان مسئولان، بی اعتنایی به گسترش شکاف طبقاتی در ذهن و عمل برنامه ریزان، ثروتهای سربرآورده در دستانی که تا چندی پیش تهی بودند، هزینه کردن اموال عمومی و اقدامهای بدون اولویت، و به طریق اولی در کارهای صرفاً تشریفاتی، میدان دادن به عناصری که زرنگی و پررویی آنان همه گلوگاههای اقتصادی را به روی آنان می گشاید، و خلاصه پدیده بسیار خطرناک انبوه شدن ثروت در دست کسانی که آمادگی دارند آن را هزینه کسب قدرت سیاسی کنند، و البته با تکیه بر آن قدرت سیاسی اضعاف آنچه را هزینه کرده اند گرد می آورند.
ادامه دارد ...
1_ Oligarchy
2_Jean Suret-Canale (b. 1921)
3-آروشا شهری است در شمال تانزانیا
4- پیام مقام معظم رهبری، آیت الله خامنه ای، به جنبش دانشجویی
ساعت 6:53 صبح روز شنبه 87 خرداد 4
آذرماه 86 که تازه در وبلاگ گنبد افلاک قلم می زدم مثنوی زیبایی را از شاعر گرانقدر آقای مرتضی عبدالهی خواندم که برای من تلنگری تاثیر گذار بوده ، چند روز قبل که آرشیو مطالبی را که از اینجا و آنجا جمع آوری می کنم می خواندم دوباره به آن برخوردم حیفم آمد برایتان ننویسم، گاه داستان،شعر و حتی تصویر در انتقال مفاهیم خاص نقش موثری را ایفا می کنند گرچه اعتقاد دارم شعر را در یک چارچوب نباید تعبیر و تفسیر کرد و می توان از آن برداشت های مختلفی داشت و اینجا شاید در روشنترین دریافت بحث عشق حقیقی را بتوان مطرح کرد اما می توان گفت مجنون این داستان گویا ماییم که در زندگی همه هوش و حواسمان را تعلق خاطرهایمان ربوده است که نه تنها غیر آنها از لبهایمان بر نیامد روز و شب دنبالشان دویده ایم ترفیع شغلمان ،شهرت و مقاممان ،رضایت مافوقمان ، درآمد بیشتر به هر بهایی و... نه تنها خدا را که خویش را گم کرده ایم اما او مشتاق به بازگشت ما به هر بهانه ، ابتلاء و امتحانی ...
ربّ اغفِر و ارحَم به خاطر با تو نبودنمان برای تو نبودنمان که فرمودی قُل ربّ اغفِر و ارحَم و انتَ خیر الراحمین (سوره مومنون آیه 118)
یک شبی مجنون نمازش را شکست
بی وضو در کوچه لیلا نشست
عشق آن شب مست مستش کرده بود
فارغ از جام الستش کرده بود
سجده ای زد بر لب درگاه او
پُر ز لیلا شد دل پر آه او
گفت یا رب از چه خوارم کرده ای
بر صلیب عشق دارم کرده ای
جام لیلا را به دستم داده ای
وندر این بازی شکستم داده ای
نشتر عشقش به جانم می زنی
دردم از لیلاست آنم می زنی
خسته ام زین عشق،دل خونم نکن
من که مجنونم تو مجنونم نکن
مرد این بازیچه دیگر نیستم
این تو و لیلای تو... من نیستم
گفت ای دیوانه لیلایت منم
در رگ پنهان و پیدایت منم
سالها با جور لیلا ساختی
من کنارت بودم و نشناختی
عشق لیلا در دلت انداختم
صد قمار عشق یکجا باختم
کردمت آواره صحرا نشد
گفتم عاقل می شوی اما نشد
سوختم در حسرت یک یا ربت
غیر لیلا بر نیامد از لبت
روز و شب او را صدا کردی ولی
دیدم امشب با منی گفتم بلی
مطمئن بودم به من سر می زنی
در حریم خانه ام در می زنی
حال این لیلا که خوارت کرده بود
درس عشقش بی قرارت کرده بود
مرد راهش باش تا شاهت کنم
صد چو لیلا کشته در راهت کنم
ساعت 8:44 صبح روز دوشنبه 87 اردیبهشت 23
با تشکر از مدیر محترم شلمچه که مرا دعوت به نوشتن کرد
سلام شهدا ،حاجی از من خواسته بود تا در موج نامه ای به شما شرکت کنم مسلما مرا دیدید وقتی به قسمت شما آمدم در دار الرحمه محلی ،چند خیابان آن طرف تر از منزلمان و فکر می کردم چگونه حرفهایم را تنها در یک نوشته خلاصه کنم ... مطالب نامه گونه چند نفر از دوستان را که برایتان هر کدام چه زیبا نوشته اند خواندم اما همه نوشته هایشان به "شهدا شرمنده ایم" ختم می شود در حالیکه این عبارت باید در ابتدای نوشته ها باشد ؛ ابتدای مکانی مورد نظرم نیست منظورم این است که بار معنایی و مسئول شناسی این عبارت را باید باز کرد و مطلب را با محوریت آن ادامه داد ، شرمنده بودن تنها حس تاسف خواننده را بر می انگیزد و به تنهایی راهگشا نیست ، شهدا شاید این گونه بهتر بود آغاز می کردیم : شهدا ،چرا بعد از 20 سال هنوز احساس کوتاهی در مقابل شما می کنیم ؟ چگونه می باید عمل می کردیم که نکرده ایم؟ این ضمیر "ایم" مرجعش کیست؟ همه ؟، خانواده به عنوان اولین نهاد انتقال دهنده مفاهیم ؟، مدیران بخش مظلوم فرهنگ ؟ مدارس از ابتدایی ، راهنمایی و دبیرستان تا دانشگاه که باید آموزش توامان با پرورش داشته باشند؟ سیاست گذاران ؟ رسانه ها به خصوص صدا و سیما ؟ کدامیک ؟ واگر همه سهم هر کداممان چقدر است ؟ افسوس شهدا که سالهاست عادت کرده ایم تنها به دوباره خوانی صورت مساله معضلات اجتماعی و فرهنگی بپردازیم و درست همان جایی که باید شروع کنیم ختم می کنیم ! .
مردم هر کشوری برای افرادی که در مقابل تهاجم نظامی دشمن به میهن شان جانفشانی کرده اند احترام قائل اند آنها را به دیده قهرمان می نگرند در برخی از میادین شهرها نماد و سمبلی از آنها را نصب می کنند پس اگر ما نیز تندیس شما و تصاویرتان را ای شهدا در خیابانها و میادین نصب و یا خیابانها و کوچه ها را به نام شما نامگذاری می کنیم تا اینجا کار چندان متفاوتی انجام نداده ایم ،در پرتو آیات قرآن و احادیث معصومین علیهم السلام شما از قداستی برخوردار می شوید که در آن همه چیزتان مقدس و ارزشمند می شود راهتان ، افکار باورها و آرمانهایتان ،بقایای پیکرهای مطهرتان که در تفحص ها بدست می آید و خونتان ، اینجا ست که سخن از فرهنگ شهادت و آرمان شهدا به میان می آید که اینها همگی مسئولیت می آورد برای مایی که نه تنها بازمانده ایم از رسیدن به قافله شهادت بلکه بازمانده ایم از رسیدن و رساندن دیگران به آرمانها ، باورها و اندیشه های شما شهدا و انتقال این ارزشها به همه نسل جوان و این بزرگترین کوتاهی ماست در برابر شما و غافلیم از اینکه اگر وضع جامعه در تمام ابعادش و مدیریت برخی مسئولین در سطوح مختلف مدیریتی متناسب و در راستای آرمانها ، افکار و راه شما نباشد که متاسفانه نیست خون شما را پایمال کرده ایم و چنین است پایمال کرده ایم و کرده اند و ما چه کرده ایم جز سردادن شعار پایمال نکردن خونتان؟ ای عزیزان به حق پیوسته ، مطمئنم از منظورم آگاهید نمی گویم یک شبه کارشناس فله ای بشویم قلم به دست بگیریم و برای حل مشکلات فرهنگی _اجتماعی و ... تصمیم گیری کنیم که کارشناس به حد کافی داریم (و البته بررسی اینکه امروز طرح و برنامه ای اجرا نشده برای بخش فرهنگ نمی بینیم بحث جداگانه ای می طلبد) اما مایی که به ظاهر زنده ایم و جامعه از باور ها و افکار ما ، اعمال و رفتار ما تاثیر می پذیرد که می توانیم در مقابل رواج ابتذال و بی عدالتی اعتراض کنیم ، آنقدر برایمان عادی شده است و آنقدر سکوت کرده ایم گویی اینها را جایز می بینیم و چاره ای نیست جز شناخت راه و آرمان های شهدا و بازگشت به افکار ، باورها و آرمانهای شما شهیدان که در آن از مبارزه با مظاهر فرهنگ غربی و ابتذال شیوع یافته در جامعه هست تا عدالت خواهی و حق طلبی
ساعت 9:37 صبح روز یکشنبه 87 اردیبهشت 15
برای من که تا کنون به دیدارت نائل نشده بودم ، چهره نورانی ات را بر صفحه تلویزیون دیده بودم ؛من که وقتی عکس و تصویرت را می بینم بر پیشانی بلندت بوسه می زنم و هنگامی که سرو قامتت را در جایگاه سخنرانی به نظاره می نشینم ذکر صلوات بر لبانم می نشیند و برای سلامتی ات دست به دعا می شوم حضور سبز و پر برکتت در شهرم شیراز بهترین فرصت است تا این همه حسرت انباشته شده را جبران کنم یک هفته ای بود که خیابانهای شهر را با تصاویر بزرگ و کوچک رهبرم تزیین کرده اند و همه در اندیشه خلق حماسه ای دیگر ، بیعت مجددی با مقتدای خویش .چه این انتظار سخت است! صبح چهارشنبه 11 اردیبهشت روز وصال بود روزها و شبها را به امید زیارت گذرانده ای و حالا صبح موعود ، با اینکه اتوبوس رانی برای اکثر نقاط شهر اتوبوس رایگان گذاشته بود اما به دلیلی با ماشین خودمان حرکت کردیم ... شهر حال و هوای دیگری داشت عطر عشق و احساس در فضا موج می زد با آنکه از خیابان هجرت به سمت ورزشگاه حافظیه می رفتیم و گوشه ای از مسیر استقبال را طی می کردیم لحظه به لحظه به اقیانوس عاطفه حضور مردم اضافه می شد همه آمده بودند زن و مرد ، پیر و جوان این نشان می داد در همه طول مسیر هر کس اهل دل است هر کس عاشق است آمده نه با پای تن با پای دل ، آری هر آن کسی که در این حلقه نیست زنده به عشق بر او نمرده به فتوای من نماز کنید ، برادرانی تصاویر و پوسترهای مقام معظم رهبری را بین جمعیت دلداده توزیع می کردند عده ای در مسیر می ماندند و برخی نیز مسیر را ادامه می دادند هر کس به لحظه دیدار می اندیشید ساعت هفت و نیم بود که وارد ورزشگاه شدیم ... می دانستم با حضور بی نظیر مردم مهمان نواز شیراز در طول مسیر رهبر ساعت 11 به ورزشگاه می رسند و در این ساعات انتظار به امام زمان روحی فداه می اندیشیدم به لحظه ظهور ... به امام خمینی (ره) و شهدا به نعمت انقلاب اسلامی مان ... برنامه های مختلفی توسط مسئولین اجرا می شد هیجان حضور مقام معظم رهبری هر لحظه بیشتر می شد و در شعارها انعکاس می یافت از ساعت 11 در قسمت برادران همه ایستاده بودند طنین شعارها فضا را آکنده کرده بود ...تنها ربع ساعت دیگر این انتظار طول کشید و باران عشق و اشک شوق از آسمان چشمانم باریدن گرفت عزیز دلم را از نزدیک می دیدم ....
ساعت 10:14 عصر روز چهارشنبه 87 اردیبهشت 11
مدتی قبل در خبرها خواندم که مالک میلیاردر عربستانی شبکه های ماهواره ای Mbc ، اعلام کرده قصد دارد Mbc Persian(شبکه فارسی) را نیز در دوبی راه اندازی کند و در آن علاوه بر استفاده از مجریان فارسی زبان آهنگ و ترانه های خوانندگان معلوم الحال لس آنجلسی و فیلمهای سینمای قبل از انقلاب را پخش کند . قبل از پرداختن به آنچه در این نوشتار خواهید خواند باید سوالی را که احتمالا به ذهن برخی از همراهان و خوانندگان گنبد افلاک خطور کرده است پاسخ بدهم و آن اینکه چرا در عنوان مطلب نوشته ام قطعه ای دیگر از پازل ایران(اسلام) ستیزی ؟ چرا هر دو را با هم به کار برده ام ؟ اگر چه پاسخ کامل و جامع این سوالات خود حداقل نوشته ای مستقل را طلب می کند اما می توان گفت آنچه امروزه در کشورهای اسلامی خاورمیانه و حتی آسیای جنوب شرقی مثل اندونزی و مالزی وجود دارد اسلام شخصی شده ایی است تهی از اندیشه سیاسی اسلام ، فرهنگ اسلام به عبارتی همان اسلام آمریکایی که امام خمینی (ره) فرمودند. اسلامی که به جای مقابله با فرهنگ سکولار غرب ، به جای داشتن برنامه و راهکاری برای نبرد فرهنگی جهان غرب با اسلام(که در مطالب گذشته به خصوص سنبت رشاد ، سلمان رشدی دیگر به گوشه ای از آن اشاره شد) در راستای منافع غرب به خصوص آمریکا توسط حکومت های کشورهای ذکر شده جریان دارد ،به عنوان مثال اردن یا مصر را ببینید کاملا مطیع اوامر آمریکا هستند حتی در موضع گیریهای سیاسی به خاطر حمایتهای مالی آمریکا ، چنان عمل می کنند که نارضایتی ارباب خود را فراهم نکنند یا به عنوان مثال کشورهای حاشیه خلیج فارس را نگاه کنید یا چنان در دام سیاستِ ایران هراسی و شیعه هراسی آمریکا افتاده اند که بالاترین میزان خرید تسلیحات نظامی آمریکا را به خود اختصاص داده اند، با تمدید فعالیت پایگاههای نظامی آمریکا در کشورشان حضور نظامی آمریکا را موجب شده و حاضر به از دست دادن چتر حمایتی آمریکا نیستند و یا به دلیل آنکه آمریکا را قدرت سیاسی_ نظامی بلامنازغ جهان می دانند هر چه بیشتر متمایل یه آن عمل می کنند و بر خلاف موج تنفر از سیاست های آمریکا در جهان و حتی در کشور خودشان به طور نسبی ، دست در دست آمریکا(دشمن قسم خورده اسلام) می گذارند و برای خوشامد آمریکا از کاری فروگذار نیستند و در پشت پرده روابط با اسرائیل و ملاقات برخی از مقامات این کشورها با مسئولان آن رژیم این مساله تن سپردن به خواسته های آمریکا بیشتر نمود دارد به عنوان مثال قطر . به همین دلیل در نبرد فرهنگی غرب با اسلام ، ایران محور است یعنی در برنامه ریزی و سیاستهای غرب نوک تهاجم فرهنگی باید به سمت ایران باشد در این استراتژی ایران تبلور اسلام است. بنابراین اگر نوشته ام ایران(اسلام) ستیزی سخنی به گزاف نگفته ام.
اینکه دستگاه دیپلماسی کشورمان با این قضیه چگونه برخورد خواهد کرد و یا اصلا اقدامی صورت خواهد داد یا نه را به گذشت زمان واگذار می کنیم اما می توان با گفتگو با مقامات دوبی از احداث استودیو های این شبکه و ایسنگاه زمینی آن جلوگیری به عمل آورد به دلیل آنکه ساده لوحانه است اگر فکر کنیم برنامه های آن شبکه محدود به چند آهنگ خواهد بود مسلما با اضافه شدن بخش خبری و تحلیل سیاسی به آن، این شبکه به بوقی در دست معاندان جمهوری اسلامی ایران تبدیل خواهد شد . نکته پایانی اینکه اگر باور داشته باشیم عصر امروز عصر ارتباطات است و تاثیر صدا و تصویر بیشتر از دهها کتاب ، باید در اندیشه بهره برداری هرچه بیشتر از این ابزار با نفوذ بود هم با افتتاح شبکه های ماهواره ای بیشتر برای انتقال مفاهیم و ارزشهای اسلام در سطح بین الملل و هم با رویکرد داخلی و تحول در رسانه های صوتی تصویری به خصوص رادیو ،تلویزیون و نیز سینما که در آن بیشتر از آنکه به تحول در سیاست گذاری ها و برنامه ریزی ها نیازمند باشیم باید تحولی در نگرش نویسندگان، تهیه کنندگان، کارگردانان، برنامه سازان، مجریان و بازیگران ایجاد کرد تا تولیدات آن در راستای انتقال مفاهیم ارزشی اسلام به مخاطب باشد . فراخوان و برگزاری آتی همایش توسعه و تحول فرهنگ و هنر را به فال نیک می گیرم اینجا
و باید دید نخبگان و اندیشمندان برای تحول در هنر و رسانه چه ایده هایی را ارائه خواهند کرد انشاء الله که موثر و کاربردی باشد ، به انتظار می نشینیم ...
ساعت 7:2 صبح روز شنبه 87 اردیبهشت 7
با آرزوی علو درجات برای شهدای بمب گذاری حسینیه سیدالشهدا ع ، صبر جزیل برای خانواده هایشان و شفای جانبازان حادثه از خدای رحمان
قصدم در ابتدا نوشتن متنی ادبی بود نوشتن از شهید و شاهد ،از عزیزانی که ترنم لبانشان در باغ شهادت باز باز است بود ، آنان که ثابت کردند برای نوشیدن شربت شهادت انتخابت می کنند آنان که تعبیر دوباره کردند باید که جمله جان شوی تا لایق جانان شوی ، اما بعد از چند روزی که حوصله نوشتن نداشتم تصمیمم بر این شد که اگر قرار است نوشته ای در وبلاگم ثبت شود همین باشد که می خوانید به نظر من که تعدادی از شهدای بمب گذاری و برخی عزیزان جانباز حادثه تروریستی را از نزدیک می شناسم تنها نوشتن ادبی جفا به این عزیزان خواهد بود . نه قصد باز خوانی حادثه را دارم و نه توهین به مسئولین استان فارس و کارشناسان شورای امنیت ملی . گر چه می دانم خیلی از دوستان مراجعه کرده اند اما لینک سایت خبری رهپویان وصال و نیز سایت کانون رهپویان وصال را در قسمت پیوندهای روزانه قرار داده ام .
دوستانی که مایل هستند کاملتر حقایق را بدانند و پیگیری کنند لطفا مقاله پاسخ به دو سوال درباره انفجار شیراز را در سایت خبری رهپویان درباره نمایشگاه کذایی ادوات و مهمات جنگی !! همراه با عکسهایی از معراج شهدا که نظر کارشناسی شورای امنیت ملی را به چالش می کشد ، بخوانند
یکی از خطراتی که انقلاب را تهدید می کند کتمان حقایق است مساله ای که متاسفانه به نظر می رسد این روزها بیشتر نمود داشته و دارد ، وقتی حقیقت را در مسلخ مصلحت عده ای سر می بُرند اولین پایه های فساد بنا نهاده می شود وقتی گزارش نادرست و غیر کارشناسی برای رهایی برخی مسئولین از تبعات تحقیقات ارائه بشود نمایانگر دهها تصمیم نادرست و نتیجه گیری اشتباه است که در آن ذی حق و مدافعان حق تهدید می شوند که موضع گیری نباید بکنند نظر نباید بدهند محکوم می شوند به سهل انگاری به متهم بودن به عبارتی کاسه و کوزه را سرشان می شکنند و این آسان ترین راه برای سلب مسئولیت از کسانی است که به جای پاسخگو بودن ،داشتن دغدغه خدمت به مردم و انقلاب ، منصب شان را سهم الارث پدری شان می دانند آری اگر حقیقت سر بریده شد و (به ظاهر) پایمال گشت ، صاحبان حق از بی عدالتی بوجود آمده سر خورده شده متعدیان به حقوق سرمست از اعمال خویش گستاخ تر شده سودای اقداماتی دیگر را در سر می پرورانند و آن دسته از مسئولین مقبولیت خویش را در جامعه از دست خواهند داد و بین آنها و مردم فاصله و جدایی خواهد بود
ای کاش حقیقت فدای مصلحت عده ای نمی شد
ای کاش رضای خدا به خشنودی دیگران فروخته نمی شد
ای کاش مسئولین انتظامی حداقل به سهل انگاری خویش در پی گیری تهدید های 7 ساله فرقه ضاله بهاییت اعتراف می کردند
ای کاش جرات بیان حقیقت وجود داشت !
ساعت 3:25 عصر روز شنبه 87 فروردین 31
نظرات شما ()
چند روزی است حرکتی وبلاگی با عنوان نامه ای به حضرت مسیح (علی نبینا و علیه السلام ) در اعتراض به فیلم موهن فتنه در پارسی بلاگ آغاز شده است که انشاء الله به سایر سرویس های ارائه دهنده وبلاگ کشیده خواهد شد ، فکر و ایده این حرکت از هر کس و هر کجا بود در کل خوب بود ، اکثر وبلاگهای شرکت کننده در طرح را خواندم همه خوب نوشته بودند و در این میان بعضی ها بهتر و اندیشمندانه ، برخی ادبی و تا جایی که یادم هست یکی هم در کار ابتکاری نامه ای به امام زمان روحی فداه نوشته بود از همه بخاطر احساس وظیفه شان تشکر می کنم ، یکی دو نکته به نظرم مهم هست که در این نوشتار به تمام بزرگواران که در این طرح شرکت کرده اند و یا خواهند کرد تقدیم می کنم
آنچه با بررسی موج اسلام ستیزی غرب بدست می آید این نکته مهم است که جهان اسلام در این قضیه با مسیحیان و پیروان واقعی حضرت مسیح ع روبرو نیست که البته نویسندگان نامه ای به مسیح در وبلاگهایشان بدان اشاره کردند ، ما با مسیحیت صهیونیستی روبرو هستیم ناگزیرم نسبتا مفصل به شرح آن بپردازم چون به نظر من بزرگترین ضربه ها را زمانی خواهیم خورد که دشمن را ، اهداف و استراتژی اش را درست نشناسیم . برای در اختیار داشتن منبع مطالعاتی و کامل تر شدن این بحث خواندن کتاب "مسیحیت صهیونیستی" نوشته استفان سایزر* را توصیه می کنم. مسیحیت صهیونیستی(اوانجلیسم) جریانی مربوط به الهیات و سیاست است که اعتقاد دارد خداوند به کمک مسیحیان از دولت اسرائیل یا همان صهیونیزم حمایت میکند. آنها معتقدند وعدههایی که خداوند در کتب عبری به یهودیان داده ـ وعدههایی درباره سرزمین، هویت، معبد و غیره ـ همیشگی هستند این جریان از دهة 1820 و 1830در آمریکا آغاز شد بعد از جنگهای انقلابی در اروپا و جنگ داخلی در آمریکا مسیحیان به این میاندیشیدند که آخرالزمان نزدیک است در آن زمان بود که، این اندیشه که خدا قبل از بازگشت مسیح، هنوز برای یهودیان برنامه و اهدافی دارد رشد کرد. در لغت به مبلّغان انجیل اوانجلیست میگویند اوانجلیستها در آمریکا عضو فرقههای مختلفی از پروتستانها میباشند امروز احتمالا حدود 25 درصد مسیحیان آمریکایی پیرو آنند،گرچه آمریکا خاستگاه اولیه اوانجلیست بوده است امروزه شاهد بسط و گسترش آن در کشورهای دیگر مسیحی هستیم ؛ جالب است بدانید اوانجلیستها خود را به عنوان اثرگذاران مشروع در تغییر فرهنگ آمریکایی و رسانههای عمومی و نیز پیشگامان مبارزه علیه لیبرالیسم سکولار در جامعه آمریکا در طول قرن بیستم معرفی میکنند آنها در تبلیغات خود اظهار میکنند که میخواهند اخلاق و معنویت را به کشور آمریکا و عزت را به خانوادههای از هم پاشیدة این کشور بازگردانند و اظهار میدارند دجال به زودی ظهور خواهد نمود و دنیا به عذابی سخت دچار خواهد شد و فقط «مسیحیان دوباره تولد یافته» نجات خواهند یافت !! برای خلاصه تر شدن نوشته از پرداختن به جزییات سایر اعتقادات دینی شان صرف نظر می کنم اوانجلیستها برای پیشبرد اهداف سیاسی و اجتماعی خود تعدادی مؤسسه را در آمریکا تأسیس کردهاند که در سطح کشور فعالیت میکنند و دارای شعبه هایی در سراسر جهان می باشد موسساتی از قبیل : جنگ صلیبی علمی بینالمللی برای مسیح ، ائتلاف مسیحیان برای آمریکا ، میزگرد دینی ، ائتلاف آمریکایی برای ارزشهای سنتی، انجمن ملی اوانجلیستها ، بنیاد آزادی مسیحیت و ...
بعلاوه اوانجلیستهای معروف آمریکا مؤسسات آموزش عالی را برای تربیت متخصصان با اعتقادات دینی برای احراز پستهای کلیدی به وجود آوردهاند از قبیل: دانشگاه لیبرتی، دانشگاه ریجنت با شعار «رهبری مسیحیان برای تغییر جهان» ، دانشگاه اورل رابرتز و... اوانجلیست ها از تمام امکانات رسانه های صوتی تصویری ، اینترنت ، رسانه های نوشتاری ،برای بیان و نشر عقاید خویش استفاده می کنند به طوری که اکنون در آمریکا1550 ایستگاه رادیویی و 350 ایستگاه تلویزیونی در اختیار آنهاست . شاید برایتان جالب باشد بدانید که انگیزه مهم و برجسته اوانجلیستهای آمریکایی بسیج مسیحیان جامعه این کشور در راستای اهداف محافظهکاران و نو محافظه کاران میباشد و نیز نامزدهای ریاست جمهوری که در انتخابات آمریکا پیروز شده اند حمایت این جریان را به دست آورده اند هری اس. ترومن رئیس جمهوری آمریکا در سالهای 1953 ـ 1945 ، آیزنهاور از حزب جمهوریخواه و رئیس جمهوری آمریکا در سالهای1961 ـ 1953 ، جیمی کارتر در انتخابات 1976، رونالد ریگان در انتخابات 1980 و جرج بوش نیز دو دور پیروز شدنش را مدیون آنهاست . ذکر دو نکته ضروری به نظر می رسد نخست اینکه مطابق اعتقادات ایوانجلیستها در آخرالزمان یهودیان از سراسر جهان باید به سرزمین فلسطین مهاجرت نمایند و هم زمان با ظاهر شدن دجّال، 144000 نفر از یهودیان به مسیح اعتقاد پیدا خواهند نمود و همراه «مسیحیان دوباره تولّد یافته» و مسیح به بهشت خواهند رفت و آنگاه تمامی یهودیان جهان به دست دجّال کشته خواهند شد. هفت سال بعداز ظاهر شدن دجّال، مسیح همراه مسیحیان دوباره تولّد یافته به زمین فرود خواهند آمد و دجّال را در محل فلسطین در جنگ نهایی مقدس (آرماگدون) شکست خواهند داد و مسیح پس از آن برای مدت هزار سال حکومت جهانی را به پایتختی بیتالمقدس رهبری خواهد کرد ، اوانجلیست ها معتقدند که اسرائیل استثناء است و صهیونیزم و اسرائیل برنامه خداوند برای خاورمیانه هستند. آنچه برای آمریکا و اسرائیل خوب است اراده خدا قلمداد میشود و آنچه برای آمریکا و اسرائیل بد است خارج از اراده خداوند شمرده میشود
صهیونیزم با آغوش باز پذیرای این اندیشه است تشویقش میکند، آن را تأمین مالی میکند، پول میدهد و کمک میکند. ارتباط اینها متقابل است و از آن طرف اوانجلیست ها بر طبل جنگ با ایران می کوبند مثلاً «جان هیگی» از رهبران برجسته اوانجلیست ها دائماً از آمریکا میخواهد قبل از آنکه ایران به تکنولوژی هستهای دست پیدا کند به آن حمله کند. او علتش را واقعیت بخشیدن به کتاب مقدس و آمدن مسیح بیان میکند. شش سال پیش هم میگفتند آمریکا باید به عراق حمله کند تا پیشگوییهای انجیلی به حقیقت بپیوندند . نکته دوم آنکه اوانجلیست ها دشمنی علنی علیه اسلام و رسول اکرم(ص) دارند. به عنوان مثال در اکتبر 2002، فالول(از رهبران اوانجلیست که مدتی ست به هلاکت رسیده است)در یک سخنرانی که از شبکههای تلویزیونی در آمریکا پخش گردید آشکارا به حضرت رسول اکرم(ص) اهانت نمود که بعداز این سخنرانی، مسلمانانِ سراسر جهان علیه وی اعتراض شدید نمودند ماجرای فیلم موهن فتنه و توهین به قبور مسلمانان در قبرستان نوتردام فرانسه در چند روز پیش (با در نظر گرفتن زمان نوشتن این مطلب) ادامه حرکات از قبل برنامه ریزی شده آنهاست . نکته مهم تر و پایانی اینکه گرچه خداوند وعده نصرت و پیروزی اسلام را به ما داده است اما از جهت عمل به تکلیف دفاع از اسلام و نشر آن متاسفانه ما در دنیای اسلام شاهد هیچ استراتژی مشخص برای این نبرد فرهنگی سیاسی نیستیم هیچ برنامه ای برای معرفی حقایق اسلام ، قرآن و شناساندن سیمای پر از مهر و عطوفت رسول اکرم (ص) نداریم، جهان اسلام منفعلانه نشسته است و وقتی توهین ها و هتاکی ها صورت گرفت فریاد وا اسلاما وا محمدا سر می دهد به عنوان مثال بعد از نمایش فیلم موهن فتنه در هلند جلسات قرآن شناسی در آن کشور برگزار می شود چرا مسلمانان عادت کرده اند اول ضربه بخورند بعد حرکتی از خودشان نشان دهند ؟ مسلمانان با داشتن 6/1 جمعیت جهان و ثروت سرشار درآمد نفت باید قدرت اول رسانه ای دنیا باشند چرا مسلمانان 1550 ایستگاه رادیویی و 350 تلویزیونی برای ترسیم چهره واقعی اسلام نداشته باشند؟ البته چه انتظاری از کانالهای ماهواره ای و تلویزیونی کشورهای عربی می توان داشت وقتی بیشتر از آنکه مطابق و در خدمت اسلام باشند مبلغ مسایل اروتیک و پورنو هستند .اگر امروز جایزه می گذاریم برای هک کردن سایتهای هلندی توهین کننده به اسلام به ازای هر سایتی که هک می کنیم دو سایت مذهبی باید ایجاد کرد و تا زمانی که علمای اسلام ، نظریه پردازان و اندیشمندان، مدیران رسانه های مختلف با همکاری هم طرح و برنامه ای برای شناسایی اسلام به جهان از طریق همه امکانات و برای نبرد فرهنگی موجود نداشته باشند شاهد این وضع خواهیم بود
ای کاش مسلمانان نامه ای می نوشتند در عذر خواهی از اسلام قرآن و رسول اکرم (ص)به خاطر این همه نامسلمانی مان!
* دکتر استفان سایزر، استاد دانشگاه لندن، اسقف کلیسای ویرجینیا واتر، و از جمله صاحبنظران در موضوع مسیحیت صهیونیستی است که، آثار تحقیقی قابل توجهی در این زمینه به تحریر درآورده است. از جمله جای پای عیسی و حواریون ، مسیحیت صهیونیستی و سربازان مسیحی صهیون .این شخصیت مسیحی، چندی پیش به دعوت برخی از مؤسسات فرهنگی، طی مسافرت به ایران، سخنرانیهایی در چند دانشگاه کشور ایراد نمود.
ساعت 7:14 صبح روز پنج شنبه 87 فروردین 22