سفارش تبلیغ
صبا ویژن



نکته ها - گنبد افلاک






درباره من
نکته ها - گنبد افلاک
آی دی من
تماس با من

سخنان بزرگان
Subscribe to me on FriendFeed
اطلاع از به روز رسانی
  موضوعات مطالب
سیاسی[19] . فرهنگ و جامعه[18] . نکته ها[14] . مذهبی[13] . دل نوشته[8] . اقتصادی[5] .
نوشته های من
نگاهی به نوشته های قبلی


به روایت لینک
مهدی یاوران [5]
عاشقانه های من [136]
عبدالله شهبازی [61]
دانلود :زمین و انباشت ثروت تکوین الیگارشی جدید در ایران امروز [162]
خوابی که نوستراداموس برای ایران دیده است [194]
به یغما رفتن تاریخ ایران در افسانه جومونگ [147]
زیارت کوکاکولا !!! [123]
جنبش عدالتخواه دانشجویی [143]
دبیرخانه مجلس خبرگان رهبری [90]
کانون فرهنگی رهپویان وصال [131]
وبلاگ قبلی ام [180]
پایگاه اطلاع رسانی فرهنگی شاهد [163]
وهابیت و اسلام [144]
موسسه فرهنگی آرماگدون [438]
پائلو کوئیلو را بشناسید !! [237]
[آرشیو(27)]


لینک دوستان
عاشق آسمونی
مهاجر
آخرین روز دنیا
شلمچه
یادداشتها و برداشتها
.: شهر عشق :.
وب سایت روستای چشام (Chesham.ir)
طلبه تخریبچی
بازگشت به خویشتن
عطر نرگس
کلام دل
مذهب عشق
معصومین
دکتر علی حاجی ستوده
کعبه دل
مجاهد مجازی
روایت های آسمانی
یادداشتهای یک وبلاگر
دوستداران و عاشقان یوسف فاطمه زهرا (س)
راز پرواز
یک وجب دل
گل نرگس فدای رنگ و بویت
ساحل افتاده
بازمانده تنها
ترنم باران
دکتر بیات (شعر)
نرگسی
ناکجا آباد
مسائل قرآنی(مهناج)
ابراهیم در آتش
امام مهدی (عج)
کوهنوردی و ... !
بی نشان
اشعار سید محمدرضا هاشمی زاده
حدیث نفس(احمدک)
سجاده ی عشق
اردشیر
حاج آقا مسئلة
بچه کنکوری
کیمیای قلم
شبنم سحرگاهی
گل نرگس
یا فاطمه الزهرا (س)
ایثار و شهادت
غلامعلی رجایی
تازه ترین نوشته ها
سفر عاشقی
آنچه می گذرد...
[عناوین آرشیوشده]
لوگوی وبلاگ
نکته ها - گنبد افلاک


لوگوی دوستان
















 RSS 

متاسفانه هر روز شاهد ورود انواع جدید مواد مخدر و یا محرک به کشور و گسترش توزیع و مصرف آن بین جوانان و حتی نوجوانان هستیم ، جیب و تینا از این دسته مواد هستند با ساختار شیمیایی مِت آمفتامین متبلور بدون رنگ و بو محرک سیستم اعصاب مرکزی که با حرارت به صورت بخار درآمده و استنشاق می شود ، با این ترکیب می توان به شیشه اشاره کرد .جیب و تینا به ماده بیداری طولانی مدت بی خطر! نیز معروف شده اند و این از تبلیغات فریبنده و شگرد فروشندگان برای جذب مشتری در بین جوانانی است که نیازمند ساعتهای بیشتری برای مطالعه و درس خواندن هستند ؛ماده مخصوص حرکات موزون نام انحصاری و جذاب دیگری است برای جوانانی که حداقل یک بار مواد محرک را تجربه کرده اند و آنقدر آنتریک هست که این مواد را نیز در پارتی ها مورد استفاده قرار دهند. آنچه در این میان از مبارزه با سازندگان و پلمب آزمایشگاههای زیر زمینی ،توزیع کنندگان خرد و کلان مهم تر است افزایش آگاهی جوانان و خانواده ها و پرداختن به خطرات و عوارض جسمی و روانی این مواد از طریق رسانه ها به خصوص رسانه ملی ست          



ساعت 10:15 صبح روز دوشنبه 88 خرداد 4

 

 

 حتما خبر حمایت فردریک (عمر ؟)کانوته را از مردم غزه با نشان دادن عبارت فلسطین به 5 زبان پس از به ثمر رساندن برای تیمش سویا را خوانده و تصاویرش را دیده اید البته او به این نیز اکتفا نکرد و در مصاحبه ای که بعد از این اقدام ارزشمندش داشت از این کار دفاع کرد و دوباره جنایات اسراییل را محکوم نمود ، درباره این تازه مسلمان اهل مالی قبلا خوانده بودم که  در فصل 2006-2007 حاضر نشده بود لباسی را بر تن کند که برند یک شرکت شرط بندی بر روی آن حک شده بود چرا که به اعتقاد او این مساله خلاف اصول اسلامی بود

من یکی دو روز را به مطالعه درباره  آیین نامه های فیفا1 به خصوص شماره 120 گذراندم که برای کانوته جریمه مالی 3000 هزار یورویی به همراه 3 بازی عدم حضور در میدان را به دنبال آورد. در این آیین نامه اشاره ای به میزان جریمه نشده است ، این جریمه افراطی اقدامی جانبدارانه از اسراییل و توسط فدراسیون اسپانیا اتخاذ شده و به نظر می رسد به نحوی انتخاب شده تا از اقدامات مشابه فوتبالیست های مسلمان شاغل در لالیگا جلوگیری کند به دلیل اینکه در این آیین نامه تعیین میزان جریمه به فدراسیونهای تحت پوشش واگذار شده است (در مسابقات جام جهانی در رده های سنی مختلف این مساله متفاوت است به عنوان مثال:از سوی دیگر بدر المیمنی بازیکن تیم ملی فوتبال عمان پس از به ثمر رساندن گل برابر تیم بحرین، شادمانی خود را ابراز نکرد و تنها به درآوردن پیراهن و نشان دادن عبارت "به خاطر غزه" اکتفا کرد و احتمالا خبر آن را نیز خوانده اید تا حالا که این مقاله را می نویسم هیچ مجازاتی برای او توسط فدراسیون این کشور در نظر نگرفته شده است
شایسته بود تا بازیکنان تیم ملی ایران  در بازی در برابر چین حالا که به خاطر مصلحت اندیشی ها و نگرانی از برخورد فیفا چنین نکردند ،تبلیغ شرکت ... تولید کننده ماکارونی را نیز نمی کردند و  با بستن روبان مشکی بر روی بازوی خویش خود را در اقدامی نمادین سوگوار مردم غزه نشان می دادند و نیز پس از پایان بازی با حمل پلاکارهایی در دفاع از غزه و محکوم کردن جنایات اسراییل به وظیفه انسانی اسلامی خویش عمل می کردند که این آین نامه فیفا فقط تا پایان وقت رسمی بازی اعتبار دارد .

از قوانین اجرایی جام جهانی 2009 آفریقای جنوبی صفحه 11 در این ماده آمده : بازیکنان و مسئولان تیم مجاز نیستند که پیامهای شخصی، تبلیغاتی ،مذهبی و سیاسی را در هر زبانی چه بر روی وسایل تیم شامل سا ک لباسها ، بطریهای آشامیدنی ، ساک وسایل پزشکی و بر روی بدن ، در مدت زمان حضور در ورزشگاه ، زمینهای تمرین نمایش دهند . نقض این امر باید به کمیته انضباطی فیفا گزارش شود تا متناسب با کد انضباطی فیفا مجازاتهایی اعمال شود

 

 

1-FIFA Regulations

 

2-The Participating Member Associations shall comply with the FIFA Equipment Regulations in force. Players and officials are not allowed to display political, religious, commercial or personal messages in any language or form on their playing or team kits, equipment (including kit bags, beverage containers, medical bags etc.) or body for the duration of their time in the stadiums, training grounds or any other areas where accreditation is required to gain access. Any violations shall be reported to the FIFA Disciplinary Committee for the necessary sanctions to be imposed in accordance with the FIFA Disciplinary code



ساعت 9:10 عصر روز دوشنبه 87 دی 23

دیوان مبین 1 +

هر چند زبان روز در سروده ها به کار رفته ،مبین دو بیتی ها را به گویش محلی سروده است برای خوانندگانی که آشنایی به گویشهای استان فارس ندارند گاه درک معنی برخی کلمات مشکل می شود اما غزلیات وی از این امر مستثنی ست .
نقطه عطف دیوان مبین را در اشعاری که در مدح خاندان عصمت و طهارت سروده است می یابیم ، او از ارادتمندان اهل بیت پیامبر است و این نکته را در اشعارش با افتخار بیان می کند این اشعار غزل بوده و به مناسبت ولادت و شهادت هر یک از معصومین علیهم السلام سروده شده است که فصل جداگانه ای از دیوان را شامل می شود
این شاعر دلسوخته اکنون در شیراز اقامت دارد و متاسفانه پی گیریهای من برای انجام مصاحبه با او به نتیجه نرسید
دو شعر دیگر از دیوان مبین را با هم می خوانیم ، اولی مثنوی ست با نام حکایت مجنون و عابد و دومی غزلی ست که حضور خوانندگان خوش ذوق ارائه می شود

 

عابدی بُد در بیابان در نماز
با خدای خویش در راز و نیاز
گوییا عاشق تر از من با تو کیست
غیر سودای تو در سر هیچ نیست
از قضا مجنون از آنجا می گذشت
چونکه می بد از پی لیلی به دشت
کرد عبور از پیش رویش یک دمی
چون نبودش غیر عشق یک محرمی
ناگهان آن مرد عابد زد صدا
کیستی ای مرد بی شرم و حیا
تو مگرنیدی* که با محبوب خویش
درد دلها می کنم با قلب ریش
گفت من مجنون ز تو عاشق ترم
عشق لیلی هست در جان و سرم
من ترا نادیدم و رفتم به راه
تو مرا دیدی و عاشق بر اله ؟
عاشق حق غیر حق در دیده نیست
غیر حق اندر دلش سنجیده نیست
ای مبین با عاشقان پاک دل
گر ببندی عهد ناگردی گسل

? ندیدی

بوی بهار و گل دهد گیسوی پر ز چین تو
طعنه زند به ماه شب روی تو و جبین تو
آن که اسیر عشق توست گشته حقیر کوی تو
آتش عشق در سر است از رخ آتشین تو
هست هزار آرزو بر دل من به روز و شب
تا که ببینم از وفا گشته ام همنشین تو
چشم ادب گداز تو داده ادب به مرد و زن
این بود ای عزیز جان از تو و رکن دین تو
عقل ادیب هر دیار نیست بسان عقل تو
زانکه بُوَد یم ادب لعل تو و نگین تو
از ره لطف و مرحمت کن نظری به بی دلان
ای که بُود گره گشا مذهب راستین تو
مکتب عاشقان دهر هست فروغ روی تو
چون که تویی مه صفا مهر بود متین تو
هست جهان پر فتن در کف تو اسیر و بس
جمله جهانیان بُود زیر دو آستین تو
ای که فروغ هر دلی هست ز صورت مهت
طعم هزارها عنب نیست چو انگبین تو
گر تو کنی طلب غلام هست به هر دری فزون
هست غلام کمترین خاک رهت مبین تو



ساعت 8:47 صبح روز یکشنبه 87 دی 8

در ایامی که به اجبار بساط وبلاگ نویسی مان جمع بود، فرصتی شد برای مطالعه کتابهایی که نخوانده بودم در این میان دیوان شعری آنقدر تحت تاثیر قرارم داده بود که روز و شبم را با آن می گذراندم ،دیوان شعر سید صدرالدین اکبر زاده ( مبین) هر چند تلخی سرگذشت شاعر در کودکی و فوت والدینش در شش سالگی و آنچه برایش در جوانی رقم خورده بود و در شعرهایش تجلی یافته و شرح عشقش بالغ بر 3000 دو بیتی و غزل آفریده بود از یک سو خواننده را ترغیب به خواندن اشعار می کند اما علاوه بر این ؛ سیر تحول روحی شاعر ، در 40 سال سوز و گداز را به نظاره نشسته بودم و ما حصلش آنچه می خوانید
مبین متولد 1318 در روستای کناره مرودشت استان فارس است در برگ اول این غمنامه اشکی در هجران پدر و مادر فشاند که او را بیش از شش بهار ندیدند. درس معلم هم نتوانست بر غم او تسلایی باشد و در شوریدگی دفتر و درس را پس از سه سال با آب دیده شست و کار در بازمانده های تخت جمشید او را به جوانی رساند آنگاه دوباره قلم به دست گرفت و درس عشق خواند . عشق او در ابتدا زمینی است ماجرای دلباختگی اش را در دو بیتی هایش به عیان می توان خواند همه سعادت را در آن می بیند که با دلبر بنشیند : صفا آن به که با دلبر نشینم در بسیار ابیاتش از حسن دلبرش سخن می راند بر قد و بالای دلدار قسم یاد می کند و از حسن او به حیرت می آید که  ز حُسن دلبرم الله و اکبر  و با افتخار می گوید که ندیدم مثل او زیبا جیبنی
از خال ، لب و ابرو و سیه نرگس چشم دلدار می گوید که به فرموده محتشم کاشانی :

به شکرین دهنان داد از سخن نمکی
که چاشنی به نباتات شکرستان داد
به قد سروقدان کرد جنبشی تعلیم
که خجلت قد رعنای سرو بستان داد
ز باغ حسن ، سیه نرگسی چو چشم انگیخت
به آن بلای سیه خنجری چو مژگان داد
به چشم های سیه شیوه ایی ز ناز آموخت
که هر که خواست به آن شیوه دل دهد جان داد
به ناز داد سکونی که وصف نتوان کرد
به عشوه طی لسانی که وصف نتوان کرد  

و این همان اسبابی است که  بحر عشق را می آفریند ؛
که بحری ست بحر عشق که هیچش کناره نیست 
آنجا جز آنکه جان بسپارند چاره نیست

نه فرصتی ست برای پرداختن به تعاریف عشق و بر تقسیم بندیش ،زمینی و آسمانی خواندنش اما کوتاه سخن آنکه المجاز قنطرة الحقیقة
و به تعبیر دیگر "عاشقی گر زین سر و گر زان سر است   عاقبت ما را بدان سر رهبر است"
اما خدا هجران را برای مبین رقم می زند و برایش می پسندد که:

دو سالک متشابه سلوک را درعشق
یکی ز وصل بشارت یکی ز هجران داد

شاید حدود 1500 بیت را مبین نه آنکه سروده باشد که در هجران محبوبش شرح سوختن خویش را به تصویر می کشد
از فراق یار می سوزد و ز جور یار چشمانش بسان ابر نیسان می گردد اما در میانسالی ، مبین را دگرگونه می بینیم در دوبیتی هایش زبان به پند می گشاید هنوز خود را با افتخار  غلام عشق بازان می داند "
خداوندا غلام عشق بازم"

که گفته اند : جهان عشق است و دیگر زرق‌سازی / همه بازی است الاّ عشق‌بازی وووووو

 از عشق می گوید اما محبوب او دیگر گلنار نیست و این فضل خداست و معامله ای که با بندگانش می کند و  او را به دریای حقیقت واصل می بینیم ...

دانی که غیر عشق تو کارم به کار نیست
مهر تو هست مهر دگر افتخار نیست
در سینه غیر مهر تو مهر دگر کجاست
آری به دهر غیر تو یک شهریار نیست
چشمم به انتظار تو هست و نیامدی
یک دیده ای چو دیده من انتطار نیست

 



ساعت 9:23 عصر روز چهارشنبه 87 دی 4

برای بعضی از ما ، مدیریت زمان ، بهره وری مفید از وقت معنا و مفهومی ندارد ، روزمان شب بشود و شبمان روز برایمان کافی است حالا دیگر چقدر از ساعاتی که گذرانده ایم استفاده مفید کرده ایم ، مهم نیست. روزی که اعلام شده بود آخرین فرصت تحویل فرم اطلاعات اقتصادی خانوار هست (و البته میدانید که چند روز دیگر تمدید شد )  در تمام نقاط کشور شاهد صفهای طولانی از زنان و مردان نسبتا جوان و گاه میانسالی بودیم که به طور متوسط هفت، هشت ساعت را در این صفها گذراندند ، و البته این حضور دقیقه نودی را در زمانهایی دیگر نیز شاهد بوده ایم توزیع کالا برگ ،دادن رای در روز انتخابات و ... را می توان ذکر کرد و جالب آنکه در گفتگو با آنان از خسته شدن به خاطر ایستادن در صفهای طولانی و نرسیدن به کار و زندگیشان و مدیریت ناکار آمد ! اظهار ناراحتی می کردند  و آنهایی که با انصاف بودند خودشان را برای عدم مراجعه در تاریخ تعیین شده مقصر می دانستند؛ به نظر می رسد بتوان عدم الگو دهی مناسب برای استفاده بهینه از زمان توسط خانواده و سیستم آموزشی و نیز بی نظم بودن خود افراد را از عوامل مهم این فرهنگ ناپسند برشمرد البته با توجه به اهمیتی که دین اسلام برای نظم و بیهوده نگذراندن اوقات ، قائل است می توان دور بودن حداقل این عادت ناپسند را از وضع مطلوب آموزه های اسلامی در جامعه ای که خود را اسلامی می داند دانست و بر آن تاسف خورد.  جدای از بحث شخصی این مهم ،توجه ناکافی به اهمیت استفاده مفید از زمان ابعاد دیگری نیز دارد به عنوان مثال توجه ناکافی به استفاده بهینه از ساعات کار می تواند باعث کاهش راندمان سازمانها و موسسات تولیدی گردد که در نهایت موجب ضررهای اقتصادی – اجتماعی گردیده ، رشد و پشیرفت صنعت کشور را کند  نماید که مسلما پرداختن به آن فرصتی دیگر را می طلبد . گرچه در نظر بعضی از دوستان این امر در مشکلات امروز شاید جزیی به نظر برسد و به قول این عزیزان باید از مشکلات بزرگ و کلی شروع کنیم اما این گفته ضرب المثل سنگ بزرگ نشانه نزدنه ! را در نظر تداعی می کند ، زیرا کمر همت بستن به حل این مشکلات به ظاهر جزیی ما را به این باور می رساند که می توان هم مشکلات را حل کرد و هم عادتهای ناپسند فردی و اجتماعی را برطرف نمود.



ساعت 4:53 عصر روز جمعه 87 شهریور 15

حلول ماه رجب را بر صاحبدلان و مشتاقان رحمت الهی تبریک می گویم سال پیش مطلبی را در وبلاگ قبلی ام نوشتم می توانید اینجا بخوانید
وقتی داشتم سلسله مقالات الیگارشی را جمع آوری می کردم و می نوشتم خبری روی خروجی خبرگزاری ها منتشر شد مبنی بر قاچاق گندم از استان فارس، اولین استان در برداشت و خرید گندم از کشاورزان. بعد از قاچاق سوخت حالا چه بنزینی اش و چه گازوئیلی چشممان به قاچاق گندم روشن شد ، هر چند که طبق معمول مسئولان استان در ابتدا تکذیب کردند اما بعد تلویحا آن را پذیرفتند .از وجود این مساله در سایر استانهایی که سطح زیر کشت بالای گندم را دارند مانند خراسان جنوبی و رضوی و ... اطلاعی ندارم اما نکته ای که بیانش حائز اهمیت است اینکه اگر می خواهیم در تولید گندم این محصول استراتژیک خودکفا بمانیم و همه ساله جشن خودکفایی اش را برگزار کنیم(گر چه امسال به خاطر خشکسالی شدید زمزمه واردات گندم شنیده می شود) علاوه بر این که مکانیزه شدن را برای افزایش میزان تولید در بخشهای مختلف کشاورزی از تسطیح خاک با دستگاههای لیزری تا بذرپاشی و کاشت ، باید گسترش داد و روشهای نوین را در برداشت ، انتقال و انبار در سیلو برای به حداقل رساندن تلفات محصولات کشاورزی باید اعمال کرد ،
باید و باید نرخ خرید محصولات کشاورزی را معادل با نرخ جهانی اش به کشاورزی که همه زندگی اش همه سرمایه اش زمین است و کاشت و برداشت روی آن ، چند ماه بر روی زمین عرق ریخته ، تلاش کرده تا میزان تولیدش بیشتر شود تا بتواند با هزینه فروش آن خرج خانواده بزرگ خویش را تامین کند ، پرداخت کرد . نه آنکه وقتی نرخ جهانی خرید گندم 500 الی 600 تومان است از کشاورز بسته به مرغوبیت گندم ، هر کیلو را بین 230 تا 280 تومان بخرند دیگر چه توقعی میتوانیم داشته باشیم که کشاورز با شوق و ذوق برود و در سال زراعی بعد میزان تولیدش را چند تُن افزایش دهد؟ جالب آنکه یکی از مسئولان کشاورزی استان از تهیه و تدوین طرحی خبر داده بود که در آن کشاورزان التزام می یابند که فقط و فقط محصولات کشاورزی خود را به دولت و نهاد خریدار مربوطه بفروشند و من در حیرتم از چنین مسئولان خوش فکر و آشنا به احکام بیع !!!



ساعت 10:8 صبح روز شنبه 87 تیر 15

آذرماه 86 که تازه در وبلاگ گنبد افلاک قلم می زدم مثنوی زیبایی را از شاعر گرانقدر آقای مرتضی عبدالهی خواندم که برای من تلنگری تاثیر گذار بوده ، چند روز قبل که آرشیو مطالبی را که از اینجا و آنجا جمع آوری می کنم  می خواندم دوباره به آن برخوردم حیفم آمد برایتان ننویسم، گاه داستان،شعر و حتی تصویر در انتقال مفاهیم خاص نقش موثری را ایفا می کنند گرچه اعتقاد دارم شعر را در یک چارچوب نباید تعبیر و تفسیر کرد و می توان از آن برداشت های مختلفی داشت و اینجا شاید در روشنترین دریافت بحث عشق حقیقی را بتوان مطرح کرد اما می توان گفت مجنون این داستان گویا ماییم که در زندگی همه هوش و حواسمان را تعلق خاطرهایمان ربوده است که نه تنها غیر آنها از لبهایمان بر نیامد روز و شب دنبالشان دویده ایم ترفیع شغلمان ،شهرت و مقاممان ،رضایت مافوقمان ، درآمد بیشتر به هر بهایی و... نه تنها خدا را که خویش را گم کرده ایم اما او مشتاق به بازگشت ما به هر بهانه ، ابتلاء و امتحانی ...
ربّ اغفِر و ارحَم به خاطر با تو نبودنمان برای تو نبودنمان که فرمودی قُل ربّ اغفِر و ارحَم و انتَ خیر الراحمین (سوره مومنون آیه 118)

یک شبی مجنون نمازش را شکست    
بی وضو در کوچه لیلا نشست
عشق آن شب مست مستش کرده بود
فارغ از جام الستش کرده بود
سجده ای زد بر لب درگاه او
پُر ز لیلا شد دل پر آه او
گفت یا رب از چه خوارم کرده ای
بر صلیب عشق دارم کرده ای
جام لیلا را به دستم داده ای
وندر این بازی شکستم داده ای
نشتر عشقش به جانم می زنی
دردم از لیلاست آنم می زنی
خسته ام زین عشق،دل خونم نکن
من که مجنونم تو مجنونم نکن
مرد این بازیچه دیگر نیستم
این تو و لیلای تو... من نیستم
گفت ای دیوانه لیلایت منم
در رگ پنهان و پیدایت منم
سالها با جور لیلا ساختی
من کنارت بودم و نشناختی
عشق لیلا در دلت انداختم
صد قمار عشق یکجا باختم
کردمت آواره صحرا نشد
گفتم عاقل می شوی اما نشد
سوختم در حسرت یک یا ربت
غیر لیلا بر نیامد از لبت
روز و شب او را صدا کردی ولی
دیدم امشب با منی گفتم بلی
مطمئن بودم به من سر می زنی
در حریم خانه ام در می زنی
حال این لیلا که خوارت کرده بود
درس عشقش بی قرارت کرده بود
مرد راهش باش تا شاهت کنم
صد چو لیلا کشته در راهت کنم



ساعت 8:44 صبح روز دوشنبه 87 اردیبهشت 23

با آرزوی علو درجات برای شهدای بمب گذاری حسینیه سیدالشهدا ع ، صبر جزیل برای خانواده هایشان و شفای جانبازان حادثه از خدای رحمان
 قصدم در ابتدا نوشتن متنی ادبی بود نوشتن از شهید و شاهد ،از عزیزانی که ترنم لبانشان در باغ شهادت باز باز است بود ، آنان که ثابت کردند برای نوشیدن شربت شهادت انتخابت می کنند آنان که تعبیر دوباره کردند  باید که جمله جان شوی تا لایق جانان شوی ، اما بعد از چند روزی که حوصله نوشتن نداشتم تصمیمم بر این شد که اگر قرار است نوشته ای در وبلاگم ثبت شود همین باشد که می خوانید به نظر من که تعدادی از شهدای بمب گذاری و برخی عزیزان جانباز حادثه تروریستی را از نزدیک می شناسم تنها نوشتن ادبی جفا به این عزیزان خواهد بود . نه قصد باز خوانی حادثه را دارم و نه توهین به مسئولین استان فارس و کارشناسان شورای امنیت ملی . گر چه می دانم خیلی از دوستان مراجعه کرده اند اما لینک سایت خبری رهپویان وصال و نیز سایت کانون رهپویان وصال را در قسمت پیوندهای روزانه قرار داده ام .
دوستانی که مایل هستند کاملتر حقایق را بدانند و پیگیری کنند لطفا مقاله
پاسخ به دو سوال درباره انفجار شیراز را در سایت خبری رهپویان درباره نمایشگاه کذایی ادوات و مهمات جنگی !! همراه با عکسهایی از معراج شهدا که نظر کارشناسی شورای امنیت ملی را به چالش می کشد ، بخوانند
 یکی از خطراتی که انقلاب را تهدید می کند کتمان حقایق است مساله ای که متاسفانه به نظر می رسد این روزها بیشتر نمود داشته و دارد ، وقتی حقیقت را در مسلخ مصلحت عده ای سر می بُرند اولین پایه های فساد بنا نهاده می شود وقتی گزارش نادرست و غیر کارشناسی برای رهایی برخی مسئولین از تبعات تحقیقات ارائه بشود نمایانگر دهها تصمیم نادرست و نتیجه گیری اشتباه است که در آن ذی حق و مدافعان حق تهدید می شوند که موضع گیری نباید بکنند نظر نباید بدهند محکوم می شوند به سهل انگاری به متهم بودن به عبارتی کاسه و کوزه را سرشان می شکنند و این آسان ترین راه برای سلب مسئولیت از کسانی است که به جای پاسخگو بودن ،داشتن دغدغه خدمت به مردم و انقلاب ، منصب شان را سهم الارث پدری شان می دانند آری اگر حقیقت سر بریده شد و (به ظاهر) پایمال گشت ، صاحبان حق از بی عدالتی بوجود آمده سر خورده شده متعدیان به حقوق سرمست از اعمال خویش گستاخ تر شده سودای اقداماتی دیگر را در سر می پرورانند و  آن دسته از مسئولین مقبولیت خویش را در جامعه از دست خواهند داد و بین آنها و مردم فاصله و جدایی خواهد بود
ای کاش حقیقت فدای مصلحت عده ای نمی شد
ای کاش رضای خدا به خشنودی دیگران فروخته نمی شد
ای کاش مسئولین انتظامی حداقل به سهل انگاری خویش در پی گیری تهدید های 7 ساله فرقه ضاله بهاییت اعتراف می کردند
ای کاش جرات بیان حقیقت وجود داشت !



ساعت 3:25 عصر روز شنبه 87 فروردین 31
نظرات شما ()

باد نوروز وزیده است به کوه و صحرا              
جامه عید بپوشند چه شاه و چه گدا
.....
بلبل باغ جنان را نبُود راه به دوست
نازم آن مطرب مجلس که بُود قبله نما            
صوفی و عارف از این بادیه دور افتادند 
جام می گیر ز مطرب که روی سوی صفا       
همه در عید به صحرا و گلستان بروند
 من سرمست ز میخانه کنم رو به خدا                                                                           

                 بخشی از غزل زیبای امام خمینی (ره) 
                                                

به اطرافت که نگاه می کنی حیات مجدد طبیعت را می بینی ؛ این آمدن و رفتن روزها ، ماهها و فصلها به خاطر قابلیت تغییر پذیری طبیعت است اصلی که چنانچه در زمره خصوصیات آن وجود نداشت همواره مظاهر طبیعت یکسان می ماند بهاری نبود که آمدنش را به جشن بنشینیم و یا پاییزی نمی آمد که آن را فصل هنرمندان بنامیم . (گرچه در ظاهر چنین به نظر می رسد که گذر زمان  باعث به وجود آمدن ماهها و فصلها و ...  می شود در حالیکه زمان بُعد چهارم ماده است و  جزء بر کل احاطه ای ندارد و خود زمان که با آن آشنا هستیم معلول قابلیت تغییر پذیری زمین در حرکت وضعی خویش است ) انسان نیز توانایی تغییر کردن را دارد میزان و نوع این دگرگون شدن  و تغییرکردن به اختیار ماست و همین امر مبنای ارزش گذاری هرعمل ما قرار می گیرد و بخاطر همین مساله  انسان می تواند از چهار پایان کمتر و یا از ملائک بالاتر و شریف تر باشد
آیا تا کنون تصمیم گرفته ایم عادتها و خصوصیت های ناپسندمان را به نیکی ها تغییر دهیم ؟ آیا تلاش کرده ایم مسیر حرکتمان را به سوی آغوش پر مهر و محبت خدا تغییر داده و در آن ثابت قدم بمانیم؟

براستی اکنون که بهار آمده جان ِما در کدام فصل قرار دارد؟ بهار جان ما چه هنگامی خواهد بود؟ 



ساعت 9:26 صبح روز دوشنبه 86 اسفند 27

وقتی اسرائیل غاصب نیز به دستهای سران عرب آغشته به خون کودکان ،زنان و مردان غزه اذعان کرد آنجا که روزنامه نگار برجسته اسرائیلی  "تسیفی برئیل"  نوشت :" گویا اعراب به این برداشت ایمان یافته اند که هدف تنها از بین بردن جنبشی است که برخی اعراب آنرا نپذیرفته اند نه تمام مردم نوار غزه و بنابراین سکوت کرده اند تا اسرائیل با جسارت هرچه بیشتر به عمق غزه حمله کند و اعراب بیشتری را به قتل برساند . " همانهایی که در سفر اخیر بوش به منطقه دستهای جنایتکار او را در دست فشردند ، با او رقص شمشیر انجام دادند و دخترکانشان را برای خوشایند او رقصاندند تا امروز در غزه صدها کودک به فجیع ترین شکل کشته و دهها تن دیگر قطع عضو شوند ،و یا کسانی چون ابومازن و ریاض المالکی که به جای محکومیت این جنایات تنها بر نابرابر بودن حملات اسرائیل با میزان شلیک   

موشکها توسط مبارزان فلسطینی تاکید کرده اند و نیز دیگر سران اعراب حاشیه خلیج فارس که چشمهایشان را بر این جنایات بسته اند و فقط در اندیشه افزایش بهای نفت ،پر بودن شکم شان و فراهم بودن بساط زیر آن هستند و وانمود می کنند که به این اقناع رسیده اند که هدف اسرائیل 1.4 میلیون تن مردم غیر نظامی غزه نیست بلکه تنها مبارزان هدف حملات هستند و این در حالی است که در حملات چند روز گذشته بیشتر قربانیان را کودکان تشکیل می دادند و فراموش کرده اند که اسرائیل هنوز سیاست از نیل تا فرات را دنبال می کند و این سکوت نشان دادن چراغ سبز به اسرائیل برای ادامه جنایاتش می باشد.
وقتی آبراموویچ سخنگوی وزارت خارجه اسرائیل با ابراز خوشحالی از اینکه انتقادات شدیدی به عملیات نظامی اسرائیل نشده است تاکید کرد که
با وجود سیلی از تصاویر که در شبکه های تلویزیونی از نتایج عمیلات و کشته شدن زن و کودک و دخترکان و پسرکان خرد سال پخش می شود ولی خوشبختانه واکنشهای شدید جهانی بر ضد خود را شاهد نبوده ایم! بیشتر به این حقیقت می توان پی برد که وجدان و انسانیت بشر به ظاهر متمدن مدتهاست در بستر احتضار افتاده و مسلمانان نیز بیش از پیش از حقیقت اسلام، قرآن و سیره پیامبر (ص) دور شده اند . مرگ انسانیت را به بشر امروز و دوری مسلمانان را از اسلام حقیقی تسلیت می گویم.



ساعت 10:17 صبح روز سه شنبه 86 اسفند 21

   1   2      >