قسمت اول را اینجا بخوانید +
در نخستین مقاله استحاله ای خاموش خطر فراسوی انقلاب یکی از خواهران دینی ام که خواسته نامش خصوصی بماند در کامنتی برایم نوشته بود:"..... هر چند کاملا از سیاست جدا هستم و حاضر نیستم حتی دقایقی از عمرم رو برای این عنصر به ظاهر فریبنده هدر بدم ...."به همین دلیل قسمت دوم را باز نویسی کردم بهتر دیدم برگردیم به طرح و پاسخ یک سری سوالات اساسی که شاید به نحوی در ذهن بعضی هایمان خطور کند ؛ آیا مذهبی بودن با سیاسی بودن در تضاد هست یا نه ؟ اصلا سوالی کلی تر اسلام فقه سیاسی دارد یا نه؟ بررسی آرای متفکران سیاسی از گذشته های دور در یونان (افلاطون، ارسطو) و ایران (فارابی، ابن سینا) حاکی از این واقعیـت است که سیـاست امری کاملاً خردورزانه و عقلانی برای سامان دهی امور عمومی مردم به بهترین شیوه و با کمترین هزینه است. به عبارت دیگر اگر حکومت و دولت را حاصل قرار داد نانوشته افراد ملت برای تعویض اختیارات بدانیم که در ازای آن مردم انتظار دارند دو گوهر مهم یعنی امنیت و رفاه را تحت سایه سپهر عدالت بدست آورند، «سیاست» محور مرکزی این تعامل است. از این رو سیاست درواقع، امری ممدوح و مفید است هرچند به غلط و عوام گونه مقوله ای مذموم و « درد سرساز و بی ریشه» خوانده می شود ساز و کاری که دین را در امور اجتماعی و سیاسی فعال می کند، به این صورت است که انسان مذهبی را چنان پرورش می دهد که در برابر رشد و سعادت و اصلاح جامعه خود احساس مسئولیت و تکلیف دائمی می کند و انسان مذهبی نسبت به فهم پدیده های اجتماعی و تحلیل حوادث و وقایع پیرامونش و دخالت و اظهار نظر در تصمیم گیریهای صاحبان قدرت و سیاستمداران حساس است. در نتیجه معتقدان به ادیان، بیش از غیرمعتقدان، در مسائل سیاسی مشارکت می کنند و جامعه دینی نسبت به مسائل سیاسی، از آستانه حساسیت پایین تری برخوردار است . ادیان در یک تعریف کامل، همه ابعاد زندگی انسان را پوشش می دهند و خود را به قلمرو خاصی از وجود انسان یا جامعه محدود نمی کنند. پس تصور دینی که نسبت به زندگی اجتماعی یا سیاسی انسان غافل و بی تفاوت باشد و به عبارت دیگر تصور جدایی دین از سیاست(حتی فعالیتهای سیاسی)، مانند تصور مثلثی با دو ضلع است!(مگر آنکه دین تحریف شده باشد) هرچند عمق و وسعت و منطق این احکام در بین ادیان مختلف بسیار متفاوت است ؛ تعریف اسلام از سیاست، صرفاً بر اساس قدرت نیست بلکه این تعریف بر اساس اصلاح جامعه بر مبنای اهداف خلقت و برقراری سعادت بشر از طریق تنظیم حیات معقول و معنوی است. پس کلام الهی در هر حال حامل یک دیدگاه اجتماعی در مورد بشر است و نمی تواند خنثی باشد ، کلام و نظر سیاسی امام (ره) در این باره چنین است :
" این حرفها که دین از سیاست جداست و امثال این حرفها در منطقِ اسلام نیست. فعالیت سیاسی یکی از وظایفِ مذهبی مسلمانان است.حق ندارند به آنهایی که می گویند که باید عدالت اجتماعی در بین مردم باشد ، باید با ظلم و تعدی مبارزه کرد...بگویند ؛ نه ، تکلیفمان این است که بنشینیم و درس بخوانیم. نه ، همه مسلمانها تکلیفشان این است که هم عمل بکنند ، هم علم پیدا کنند ، هم عمل داشته باشند ، هم معارضه با ظلم و با اینها به اندازه قدرتشان بکنند و اگر این تکلیف را همه مردم عمل می کردند امکان نداشت که یک دولتی بتواند در بین ملت خودش تعدی بکند احکام سیاسیِ اسلام بیشتر از احکام عبادیش است... شما بروید تو مسجدتان و هر چی می خواهید دعا کنید ، هر جا هم قرآن می خواهید بخوانید ، خوب ما هم با شما کاری نداریم اما این اسلام نیست ، اسلام در مقابل ظلمه ایستاده است "
سابقه نظام سیاسی را می توان در تشکیل حکومت توسط پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله مشاهد کرد که در زمان دسترسی نداشتن به امام معصوم (در تفکر شیعی) با فقه سیاسی می توان این نظام را ترسیم نمود ؛ اول باید فقه سیاسى1 را تعریف کنیم برای این منظور دو تعریف می توان ارائه داد تعریف سنتی فقه سیاسی که در آن کلیه مباحث سیاسى فقه است آن بخش احکام سیاسى فقهى است که مستقیما از شریعت گرفته شده است ؛ مثل خطبههاى نماز جمعه جهاد ، امر به معروف و نهى از منکر ، حدود و دیات و دیگر مباحث و احکام فقهى که رنگ و بوى سیاسى دارد.
اما تعریف امروزى فقه سیاسى عبارت است از: تمامى پاسخهایى که فقه به سوالهاى سیاسى عصر و زمان مىدهد؛ مثلا که دیدگاه فقه در خصوص انتخابات تفکیک قوا مشروعیت و جایگاه دستگاه اجرایى و سوالهایى دیگرى از این قبیل همه در محدوده فقه سیاسى است یعنى متد استنباط و روش آن همان متد و روش سنتى است اما سوالها و پاسخها جدید و تازه است.
اگر ما فقه سیاسى را به معناى دوم بگیریم شامل نظام سیاسى فلسفه سیاسى و اندیشه سیاسى و حتى شامل حقوق بین الملل و حقوق اساسى و حقوق عمومى هم مىشود؛ یعنى همه این مفاهیم در تعریف فقه سیاسى گنجانده شده است. گاه مسائل فقه سیاسى مربوط به اصولى است که بر اساس آن اصول اندیشه سیاسى شکل مىگیرد؛ به تعبیر دیگر مبانى این اصول مبین آن چیزى است که ما از آن به اندیشه سیاسى تعبیر مىکنیم. اینها در حقیقت یک سلسله مسائل خاصى هستند که از کتاب و سنت و نیز آراى فقها و دلیل عقل (به معناى خاص فقهىاش) مىتوانیم آن را استنباط کنیم. این اصول در حقیقت به منزله رکن و پایه و اساس و مبانى است. بر اساس این مبانى (اندیشه سیاسی) است که یک نظریه سیاسى شکل مىگیرد به عنوان مثال مثلا مشروطه یک تئورى سیاسى است که در آراء مرحوم آیت الله نایینی دیده می شود یا ولایت فقیه را که امام خمینی ره مطرح کردند که بر اساس این نظریه سیاسی برخاسته از فقه سیاسی ساختار حکومتی(نظام سیاسی) را که اداره کننده جامعه باشد ترسیم نمودند پس در اسلام هم مرد و هم زن مسلمان نسبت به فهم پدیده های اجتماعی و تحلیل حوادث و وقایع پیرامونش و دخالت و اظهار نظر در تصمیم گیریهای صاحبان قدرت و سیاستمداران باید حساس باشد و هم فقه ، اندیشه و نظام سیاسی در اسلام هست .
اینها را بیان کردم تا به این مهم برسیم که :
دمیده شدن روح بی تفاوتی در مردم به عنوان صاحبان اصلی انقلاب ، مصلحت نظام را با مصلحت عده ای خواص گره زدن ، فعالیت سیاسی عامه مردم را محدود به انتخابات کردن و پذیرفتن این باور توسط مردم ،از دست دادن روحیه انقلابی خواص و عوام آنچنان که در دهه 70 رخ داد آنچه را الیگارشی ثروت و قدرت می نامیم بوجود آورد ؛ همان پدیده طبقه جدید که مقام معظم رهبری به آن اشاره کردند و بازتابش مفاسد اقتصادی است که نمود بیشتری دارد (و البته فراتر از مفاسد اقتصادی است زیرا هر جا مفسده اقتصادی را کالبد شکافی می کنیم به مفسده قضایی می رسیم و این ماجرای هزارتوی این طبقه است گروه صاحب ثروتی که از قِبَل دیوانسالاری دولتی ارتزاق می کند و منافع او در حفظ و ابقا این اقتدار است به اصطلاح نان قرض هم می دهند و اگر سازمانهای نظارتی بفهمند و دستگاه قضایی هم بخواهد برخورد کند آنقدر اقتدار و نفوذ این طبقه زیاد است که یا پرونده در مسیر تحقیق به بیراهه می رود و بی نتیجه می ماند و یا دستگاه قضاییه نمی تواند با آن برخورد کند و حتی رییس جمهور محترم که از جنگ سنگر به سنگر با آن سخن می گوید در افشای ماهیت این امپراطوری (تعبیر خود ایشان) در می ماند ... و این چرخه گروههای قدرت و ثروت و عدم برخورد قاطع با آنان هم آرمانهای انقلاب و مولودش (جمهوری اسلامی) را به مسلخ می برد و برده است و هم شکل گیری و رفتارها و تصمیماتشان خیانت آشکار به امام و انقلاب بوده است و این همان خطر استحاله ای است که اشاره شد
1- برای مطالعه کامل تر مراجعه کنید به گفت و گو با آقایان آیت الله سید کاظم حائرى حجة الاسلام عباسعلى عمید زنجانى و دکتر ابوالقاسم گرجى فصلنامه 1 دبیرخانه مجلس خبرگان رهبری با عنوان نظام سیاسی اسلام
ادامه دارد...