مدتی است ننوشته ام ؛ نه اینکه سوژه ای نباشد ،نه اینکه حرفی برای زدن و مطلبی برای نوشتن نداشته باشم ؛تنها به این دلیل که در این زمستان سرد و آمار افسردگی فصلی بالا ،خواننده ای اگر خواست بیاید اینجا با این صحنه روبرو نشود ... خدا را شکر نه آنفولانزای نوع A گرفته ام و نه افسردگی ،مشکلم این است که پوپولیستی نمی نویسم...
اسفند به نبمه می رسد و این روزهای فارغ از نوشتن ؛ فرصت مغتنمی دارم برای مطالعه ، بعد از خواندن «در پس پرده» حمزه سردادور ، «عبقری الحسان فی احوال مولانا صاحب الزمان» مرحوم آیت الله نهاوندی (ره) ، «عطش» ناگفته هایی از عارف کامل آیت الله قاضی (ره) و «سوخته» شرح زندگانی عارف واصل آیت الله انصاری همدانی را می خوانم .ساعاتی برایم باقی می ماند تا عاشقانه هایم را قلمی کنم و بعضی از شعرهایم را اصلاح...
در حواشی اندر فوائد خاموشی مطالعه می کردم و تازه از این پارادوکس نجات یافته بودم که این فکر به ذهنم خطور کرد:این روزها اخبار ،حرفها و حدیث هایی که می شنویم و می خوانیم سه دسته اند : کارشناسی شده، منطقی ، مستند و مدلل مثل خبر تاثیر زلزله شیلی روی محور فرضی زمین و کوتاه شدن روز ،یا به ظاهر مستند مثل سوداگری 6 نفر در احنکار آهن و افزایش 40% قیمت آن (که البته مشخص نشد این آهنین زره ها که تعداد دقیق شان اعلام گردید چه کسانی بودند و چه برخوردی با آنان صورت گرفت) ، یا بی اساس و خنده آور (البته تاسف آور) مثل ماجرای فریاد آقای شاه ؛ طنز این ماجرا را نیز بخوانید .
نکته آخر اینکه ، خوشحالم قبل از آنکه برخوردی با شرکت گریفین و پالینور صورت بگیرد 4 مقاله مستند درباره آن به تفصیل نوشتم و توانستم گامی هرچند کوچک در آگاه سازی جوانان بردارم ، در آنجا از فارکس گفتم و کلاهبرداری به ظاهر قانونی آن و اکنون با مجموعه ای کامل که به زبان عامیانه گردآوری شده درباره "هویت فارکس" ، "فارکس و کلاهبرداری بزرگ" چهره آن را بی نقاب در معرض دید عموم قرار داده ام خواندن آن را به همه توصیه می کنم.