ایامی که گذشت ، روزهایم معطر بود و شبهایم به خورشید وجودش نورانی ...
در آسمانی ترین جای زمین بودم زیر سایه مهربانی اش
به یاد دوستان بودم
مولای رئوف من :
من از تو صبر ندارم که بی تو بنشینم
کسی دگر نتوانم که بر تو بگزینم
من اهل دوزخم ار بی تو زنده خواهم شد
که در بهشت نیارد خدای غمگینم
ندانمت که چه گویم تو هر دو چشم منی
که بی وجود شریفت جهان نمی بینم
ساعت 8:32 عصر روز پنج شنبه 88 آبان 21