برای من که تا کنون به دیدارت نائل نشده بودم ، چهره نورانی ات را بر صفحه تلویزیون دیده بودم ؛من که وقتی عکس و تصویرت را می بینم بر پیشانی بلندت بوسه می زنم و هنگامی که سرو قامتت را در جایگاه سخنرانی به نظاره می نشینم ذکر صلوات بر لبانم می نشیند و برای سلامتی ات دست به دعا می شوم حضور سبز و پر برکتت در شهرم شیراز بهترین فرصت است تا این همه حسرت انباشته شده را جبران کنم یک هفته ای بود که خیابانهای شهر را با تصاویر بزرگ و کوچک رهبرم تزیین کرده اند و همه در اندیشه خلق حماسه ای دیگر ، بیعت مجددی با مقتدای خویش .چه این انتظار سخت است! صبح چهارشنبه 11 اردیبهشت روز وصال بود روزها و شبها را به امید زیارت گذرانده ای و حالا صبح موعود ، با اینکه اتوبوس رانی برای اکثر نقاط شهر اتوبوس رایگان گذاشته بود اما به دلیلی با ماشین خودمان حرکت کردیم ... شهر حال و هوای دیگری داشت عطر عشق و احساس در فضا موج می زد با آنکه از خیابان هجرت به سمت ورزشگاه حافظیه می رفتیم و گوشه ای از مسیر استقبال را طی می کردیم لحظه به لحظه به اقیانوس عاطفه حضور مردم اضافه می شد همه آمده بودند زن و مرد ، پیر و جوان این نشان می داد در همه طول مسیر هر کس اهل دل است هر کس عاشق است آمده نه با پای تن با پای دل ، آری هر آن کسی که در این حلقه نیست زنده به عشق بر او نمرده به فتوای من نماز کنید ، برادرانی تصاویر و پوسترهای مقام معظم رهبری را بین جمعیت دلداده توزیع می کردند عده ای در مسیر می ماندند و برخی نیز مسیر را ادامه می دادند هر کس به لحظه دیدار می اندیشید ساعت هفت و نیم بود که وارد ورزشگاه شدیم ... می دانستم با حضور بی نظیر مردم مهمان نواز شیراز در طول مسیر رهبر ساعت 11 به ورزشگاه می رسند و در این ساعات انتظار به امام زمان روحی فداه می اندیشیدم به لحظه ظهور ... به امام خمینی (ره) و شهدا به نعمت انقلاب اسلامی مان ... برنامه های مختلفی توسط مسئولین اجرا می شد هیجان حضور مقام معظم رهبری هر لحظه بیشتر می شد و در شعارها انعکاس می یافت از ساعت 11 در قسمت برادران همه ایستاده بودند طنین شعارها فضا را آکنده کرده بود ...تنها ربع ساعت دیگر این انتظار طول کشید و باران عشق و اشک شوق از آسمان چشمانم باریدن گرفت عزیز دلم را از نزدیک می دیدم ....
ساعت 10:14 عصر روز چهارشنبه 87 اردیبهشت 11