باد نوروز وزیده است به کوه و صحرا
جامه عید بپوشند چه شاه و چه گدا
.....
بلبل باغ جنان را نبُود راه به دوست
نازم آن مطرب مجلس که بُود قبله نما
صوفی و عارف از این بادیه دور افتادند
جام می گیر ز مطرب که روی سوی صفا
همه در عید به صحرا و گلستان بروند
من سرمست ز میخانه کنم رو به خدا
بخشی از غزل زیبای امام خمینی (ره)
به اطرافت که نگاه می کنی حیات مجدد طبیعت را می بینی ؛ این آمدن و رفتن روزها ، ماهها و فصلها به خاطر قابلیت تغییر پذیری طبیعت است اصلی که چنانچه در زمره خصوصیات آن وجود نداشت همواره مظاهر طبیعت یکسان می ماند بهاری نبود که آمدنش را به جشن بنشینیم و یا پاییزی نمی آمد که آن را فصل هنرمندان بنامیم . (گرچه در ظاهر چنین به نظر می رسد که گذر زمان باعث به وجود آمدن ماهها و فصلها و ... می شود در حالیکه زمان بُعد چهارم ماده است و جزء بر کل احاطه ای ندارد و خود زمان که با آن آشنا هستیم معلول قابلیت تغییر پذیری زمین در حرکت وضعی خویش است ) انسان نیز توانایی تغییر کردن را دارد میزان و نوع این دگرگون شدن و تغییرکردن به اختیار ماست و همین امر مبنای ارزش گذاری هرعمل ما قرار می گیرد و بخاطر همین مساله انسان می تواند از چهار پایان کمتر و یا از ملائک بالاتر و شریف تر باشد
آیا تا کنون تصمیم گرفته ایم عادتها و خصوصیت های ناپسندمان را به نیکی ها تغییر دهیم ؟ آیا تلاش کرده ایم مسیر حرکتمان را به سوی آغوش پر مهر و محبت خدا تغییر داده و در آن ثابت قدم بمانیم؟
براستی اکنون که بهار آمده جان ِما در کدام فصل قرار دارد؟ بهار جان ما چه هنگامی خواهد بود؟