سلام همراهان گنبد افلاک ،در حالیکه مطلب جدیدی را آماده می کردم تا وبلاگ را به روز کنم اما برادر عزیزم ایران اسلام مرا دعوت کرد به پاسخ اینکه از کدوم داستان کربلا بیشتر پند میگیرید؟ و البته آغاز این حرکت از برادر بزرگوار عشقی بود .
دعوت برادرم را که طرح سوالش پخته تر به نظر می رسد و فضای بیشتری برای نوشتن و پند گرفتن دارد را لبیک گفتم وبلاگ دوستان جناب عشقی را دیدم هر یک به زیبایی درباره یکی از شخصیت های کربلا و داستان مربوط نوشته بودند بعضی پندی و نکته ای را بیان کرده بودند و بعضی دیگر از مقوله ادبی به موضوع نگاه کرده بودند . در این میان تصمیم دارم مطلبی تازه بنویسم که شاید کمتر به آن پرداخته شده است .
در لشکر عمر سعد (لعنت الله علیه) دو برادر بودند به نامهای ابوالحُتوف بن حرث و سعد بن حرث (در برخی منابع آمده از فرزندان حارث بودند و نیز ذکر شده از خوارج بودند که البته در این امر اختلاف هست) این دو آمده اند برای کشتن امام حسین علیه السلام و غنیمت گرفتن متاعی تا وضع اسفبار اقتصادیشان بهتر شود ! و آری اگر با حق نباشی حتما در جبهه باطل هستی ، روز عاشورا فرا رسیده و دو برادر هنوز در جبهه باطل اند خطبه های امام ع ظاهرا در این دو اثر نکرده (نمی دانم!!) یاران با وفای حضرت امام حسین ع همگی به شهادت رسیده اند و با جانفشانى از تنگناى زندگى موقت دنیا رسته و به لقاى حق پیوسته اند ( من در منبعی ندیده ام که نقل کرده باشد این دو برادر فردی از اصحاب امام حسین ع را به شهادت رسانده باشد ، آری این دو همه ابواب رحمت الهی را به روی خویش نبسته اند ،حرمت نشکسته اند و جسارت نکرده اند) فریاد غربت و یاری خواهی امام ع بلند می شود : هل من ناصر ینصرنى و هل من معین یعیننى؟ گویا برادر کوچکتر به برادر بزرگتر می گوید (به نقل مضمون) : چه می خواهی بکنی ؟ آیا می خواهی با فرزند پیامبر بجنگی ؟ (نمی دانم در فکر و ذهنشان چه گذشت ) شاید با خود گفتند اعتقاد ما این است که لا طاعة لمن عصی الله اما آیا حسین ع عاصی است تا پیروی از او ممنوع و اشتباه باشد؟ ، (اما یقین دارم که لطف امام ع و عنایت خدای رحمان شامل حالشان شد و به جبهه حق پیوستند ) از همان جا به جنگ با لشکر عمر سعد(لعنت الله علیه) پرداختند و عده ای را کشتند و در برابر دیدگان امام ع در خون غلطیدند ، یکی از دو برادر به دیگری می گوید : یادت هست هرگاه یکی از یاران امام بر زمین می افتاد حضرت خود را به او می رساند و او در دامن حضرت جان می داد ؟ ای کاش امام به نزد ما نیز می آمد ، برادر دیگر گفت : از شرم نمی توانم حضرت را صدا بزنم ما با او نبودیم ... لحظه ای بعد امام ع را در کنار خویش دیدند آری امام ع سر های هر دو برادر را به دامن گرفت ... و آن دو در دامن حضرت به لقای پروردگار رسیدند .
پ ن: نتیجه ای که می خواهم شما همراهان گنبد افلاک هم به آن رسیده باشید این که : هر چند باید تلاش کنیم از اول در جبهه حق باشیم و امروز رفتارمان و گفتارمان و هر بخش زندگیمان به نحوی باشد که رضای خدا و خشنودی حضرت مهدی (روحی فداه) را در پی داشته باشد اما اگر به هر دلیلی مسیر را به اشتباه طی کردیم و در هر جای مسیر اشتباه هستیم ، اندکی تامل و تفکر کنیم به مسیری که طی می کنیم و به سرانجامی که می رسیم آری باب توبه همیشه باز است و آغوش پر مهر امام زمان عج الله فی فرجه به رویمان باز