هر شور و شري که در جهان است
زان غمزهي مست دلستان است
وصفش چه بگويم , هرچه گويم
ادراك بگويدكه مگو که بيش از آن است
اي ساقي بزم ما سبکخيز
ميده که سر از مِي اش گران است
اي مطرب ساده ساز بنواز
کامشب شب بزم عارفان است
از رفته و نامده چه گويم
چون حاصل عمرم اين زمان است