سلام داداش گلم
من هميشه از داستان ليلي و مجنون تصورات قشنگي داشتم. يک عشق مجازي و زميني که مي تونه به يه عشق حقيقي و معنوي ختم بشه. اين پستت منو ياد پستي انداخت که قبلا تو وبلاگ زمزمه هاي شبانه ات نوشته بودي با اين مضمون که کاش مثل زليخا به يادش بوديم... کاش يک شب با او باشيم و از جان مجنون وار صدايش بزنيم و... چه زيباست که از او بلي بشنويم... رب اغفر وارحم...