مدتي به خاطر پاره اي گرفتاري ها و اشتغالات و ... توفيق حضور نداشتم و تاخير
هاي طولاني من رو به حساب كم لطفتي نگذاريد نبودن هايم را مي بخشيد آيا ؟
مدتي است كه زمزمه آشنايي در كوچه باغهاي سرد و خاك خورده كلبه محقرانه ام
به گوش نمي رسد و در اين كوچه ها لحظه هائي که مملو از سکوت بود ... دلتنگ
دلتنگي هاي آسمان بودم
چه غمگين است هواي اين نواحي بي حضور تو ... البته كوتاهي از جانب بنده بوده و
در زمستان سرد فضاي وبلاگم يخ زده بود و قلمها شايد در زمستان خشك مي شود
و واژه ها در معناي خود منجمد و بي روح مي شوند ...
بهارانه با حضور پر مهرت همراه لحظه هاي باراني دلم مي شوي ! ؟
کاش لحظه ها براي ما بود...
و ما براي لحظه ها آهنگ عشق مي ساختيم...
دلتان همواره دشتي پر از گلهاي بهاري عاشق باد! ...
سلام !
سلام برادر بزرگوار و فرهيخته...
...