شما مسئولان گرامي، اگر علاقهمند به بزرگداشت و يادبود شهدا هستيد، ميتوانيد با برگزاري سخنراني بدون هزينههاي كلان از شهدا ياد كنيد و ديگر نيازي به صرف هزينههاي گزاف و زدن پوستر و اسراف نيست، چون اگر آنها دوستدار اين مسائل بودند، مانند خيليهاي ديگر در جبههها نبودند و با عشق و علاقه از همه چيزشان نميگذشتند. مهدي از مبارزه هدف داشت. هميشه ميگفت، قرار است حكومت عدل علي در كشور برقرار شود. همسايه گرسنهاي نخواهيم داشت. ديگر فاصله طبقاتي وجود نخواهد داشت. آيا اين است دوست داشتن مهدي باكري؟ حميد عاشق فرزندان و همسرش بود. مگر مهدي به پدر شدن و زندگي در كنار خانواده و عزيزانش علاقه نداشت؟ ولي آنان هدفي بالاتر از خود و خانوادههايشان داشتند. آنها به ما ميگفتند: اگر ما به جنگ كفر نرويم، بلايي كه بر سر زنان سوسنگرد آمد، بر سر شما هم ميآيد. بايد از دين و كشورمان دفاع كنيم تا آزاده زندگي كنيم و حالا آيا اين است پاسخ به هدف و خواسته آنها؟ ملتمسانه خواهش ميكنيم ديگر من و ماي دل سوخته طاقت ديدن اين كارها را به نام شهدا نداريم. از بزرگواراني ياد كنيد كه بسيار پاكتر و خالصتر از مهدي و حميد بودند (به گفته خود آنها)، به خود آييد و اين همه براي رسيدن به مقام و اهداف دنيوي به دنبال گروهبندي و موافق و مخالف هم بودن نباشيد. شما هم چند صباحي مثل آنهايي كه در زمان حياتشان مصدر كار بودند، ولي مثل پايينترين رده كاركنانشان زندگي كردند، باشيد تا شايد خون شهدا از شما راضي باشد. چون هميشه شعار زمان انقلاب در گوشهايم زنگ ميزند.
وظيفه بر خود دانستم به عنوان يك خواهر و يك مسلمان كه در آن زمان فرياد ميزديم، سكوت هر مسلمان خيانت است به قرآن و هيهات من الذله، اكنون نيز مسلماني هستم كه همان راه را ميروم. ديگر طاقت سكوت كردن و شاهد بودن بر بي اعتنايي به خواستهها و اهداف و تفكر شهيدانم را ندارم. با بازگو كردن فشار درونم وظيفه ام را نسبت به شهدا خالي كرده و انجام ميدهم. هر بار در روزنامهها مطالبي غيرواقعي ميخوانم تنم ميلرزد. در روزنامهاي نوشته شده بود، «مهدي پس از فرار از پادگان به دستور امام (ره) زندگي مخفياش را آغاز كرد» مهدي هيچ وقت زندگي مخفي نداشت. مهدي پس از دستور امام راحل، بر ترك پادگانها به اروميه نزد خانوادهاش برگشت و گفت: حالا زمان مبارزه علني است و اعلاميههاي امام را به همراه آورده بود كه شبها توسط خواهر و برادرهاي كوچكترمان در كارخانه قند و منازل پخش ميشد و شبها بر ديوارها، شعارهاي انقلاب را مينوشتند و به همراه شهيد مهدي اميني و چند تن از دوستانش به شهرهاي پيرامون اروميه براي سخنراني و آگاهي دادن به مردم ميرفتند تا زمان بازگشت امام كه به تهران رفت.
مهدي هيچ گاه به غير از زمان تحصيل دانشگاهياش، دور از خانواده زندگي نكرد و مخفي هم نبود. خواهشمندم چنانچه از درستي مطالب مطمئن نيستيد، از باكريها چيزي ننويسيد.