تقديم به مهدي فاطمه
سرو خرامان
عمريست که دل در خم گيسوي تو داريم
پيوسته نظر بر رخ نيکوي تو داريم
ما خيل فقيران وخرابات نشينان
چشم کرم و لطف همه سوي تو داريم
تاصبح قيامت که سراز خاک برآريم
دردل هوس وصل مه روي تو داريم
در مسجد ودرصومعه و دير وکليسا
هرجا که رسيديم هياهوي تو داريم
بخرام به طرف چمن اي سرو خرامان
تا ديده بر آن قامت د لجوي تو داريم
اين رنج خماري وغم خانه به د وشي
پيداست کز آ ن نرگس جادوي تو داريم
پيوند وفاداري مابين که چو مجنون
دل در شکن سلسله ي موي تو داريم
گفتي برو اي (خرم)سرگشته از اين کوي
ماخانه کجا غيرسرکوي تو داريم