مولاي من، مهدي جان! اى كاش مىدانستم در چه جايى منزل گرفتهاى و چه سرزمين و مكانى تو را در برگرفته است! دشوار است بر من كه خلق را ببينم و تو ديده نشوى ...
بوده دل بيقرار، يكسره چشم انتظار تا كه ببيند تو را، اي ضربان بهار!
غايب سبز صبور! چشم تو، يك چشمه نور لذت يك دم حضور، كرده مرا بي قرار
نبض زمان، دست توست! جمله جهان، مست توست غرق دعا مي شوم، تا كه شوي آشكار
سبز خرامان تويي! باد گل افشان تويي! پرده غيبت بدر، از سر رحمت بيار
نيت پروازكن، نغمه ما سازكن لب به سخن بازكن، اي صنم گلعذار!
عالم و آدم تمام، منتظران قيام تا بفرستي پيام، سر برسد انتظار
اللهم عجل لوليک الفرج