اي سحرگاه شب قدر حسيناي سحرگاه شب قدر حسينروي تو باشد مه بدر حسين
کي سزاوارت بود ويرانه اي جاي تو باشد فقط صدر حسين
کاش جانم مثل جانت خسته بوداستخوانم مثل تو بشکسته بود
هر کجا اشکي ز چشمت مي چکيدتازيانه بر تنت بنشسته بود
کسي به مانندت سر بابا نديدتو چرا با عُمر کم قدّت خميد
واي من، اين عقده گشته در دلميک سه ساله دختر و موي سفيد
يا رقيه بهر من تدبير کنبا نگاهت بر دلم تاثير کن